عرصه سوم: مصر، یکی از کشورهای مهم خاورمیانه با سابقه تمدنی پنج هزار ساله و جامعه مدنی پرسابقه، این روزها در آتش خشونت می سوزد. هفته گذشته با حمله نیروهای امنیتی به تحصن کنندگان حامی رییس جمهور مخلوع مصر، صدها نفر را کشته و بیش از هزار نفر را مجروح شدند. این خشونت بی سابقه موجب خشم بسیاری از اعضای جامعه بین المللی و فعالان حقوق بشر شده است. این در حالی است که مصر روند دگرگونی سیاسی خویش را با آرامش و حداقل هزینه سپری کرد و امید به بهار عربی، آغاز فصل جدیدی از جنبش دموکراسی خواهی در منطقه خاورمیانه را نوید می داد.
خشونتها در مصر دو ریشه اساسی دارد. پتانسیل بنیادگرایی اسلامی که معمولا در یک فضای دموکراتیک می کوشد تا با برهم توازن قدرت به سمت خویش با بهره گیری از حربه اکثریت، سایر نیروهای سیاسی را از صحنه حذف کند. اتفاقی که در سه سال نخست پیروزی انقلاب در ایران روی داد و طرفداران جمهوری اسلامی با تکیه با آرای اکثریتی خویش، اقلیت را بتدریج از صحنه سیاسی حذف کردند. پس از گذشت دو سال از تحولات مصر به سقوط دولت مبارک منجر شد نیز طرفداران اخوان المسلمین با همین خط مشی درصدد پیاده کردن برنامه های خویش برای اسلامیزه کردن مصر بر آمدند اما باقی ماندن ارتش مصر در عرصه قدرت مانعی برای پیشروی آنان به سمت تحقق بخشیدن به برنامه های خویش بود. اتفاقی که در جمهوری اسلامی نیفتاد زیرا در سالهای نخست انقلاب علیرغم آنکه اعلام بیطرفی ارتش موجبات پیروزی انقلاب را فراهم کرد اما ارتش برجای مانده از حکومت گذشته به سرعت تسویه شد و با تاسیس سپاه پاسداران قدرت سیاسی از ارتش به سپاه منتقل گردید.
اما روی دیگر خشونتها در مصر، آثار بر جای مانده از تفکرات دیکتاتورهای سکولار است که با تکیه بر قدرت نظامی مهار نشده همچنان در عرصه سیاسی مصر حضوری جدی دارند. سکولارهای مصری را می توان در دو طیف ارزیابی کرد. طیفی که همچنان به حسنی مبارک و دولت وی وفادار است، از حکومتی به سبک مبارک دفاع می کند و جایگاه وسیعی در ارتش این کشور دارد و دیگری طیفی است می توان گفت پایه گذار جنبش تحریر در مصر بوده اند. بدیهی است که میان این دو طیف هیچ شباهتی در روش حکومتداری وجود ندارد اما اکنون با قدرت گرفتن اسلام گرایان این دو جریان در کنار یکدیگر ایستاده اند.
آنچه امروز در مصر در شرف وقوع است، ضعیف شدن طیف میانه و در واقع بنیان گزاران اصلی دگرگونی در مصر و تزلزل جایگاه جامعه مدنی در این کشور است. اگر مقایسه ای میان تحولات سیاسی ایران در سال 88 و رویدادهای اخیر در مصر داشته باشیم بخوبی می توان دید که ظرفیت تولید خشونت در این دو جوامع مدنی در چه سطحی قرار دارد. در سال 88، پس از آن که مخالفان با پتانسیل شدید خشونت از سوی حاکمیت مواجه شدند، کوشیدند تا مسئولانه رفتار کنند، به حداقل مطالبات خویش بسنده کنند و بهانه بیشتری به حاکمیت برای تشدید خشونت و کشتار ندهند. در حالیکه در مصر، گروهی که اکنون محوریت اعتراضات را در دست دارد علیرغم کشتارهای اخیر، همچنان اصرار بر تداوم اعتراضات دارد. رفتارهای حکومتها نیز در ایران و مصر قابل توجه است. در شرایط کنونی نیروهای امنیتی ایران هنوز تحت فشار شدید افکار عمومی در خصوص جانباختگان حوادث سال 88 هستند که از سوی روزنامه نگاران مستقل 57 نفر و در برخی آمارها 112 نفر اعلام شده است و این آمار را نیز حکومت ایران نپذیرفته است، اما منابع رسمی در مصر از کشته شدن 630 نفر در یک روز خبر می دهند!
گرچه کمیت، ملاکی برای کاهش یا افزایش زشتی کیفیت عمل نیست، اما این می تواند معیاری برای سنجش قدرت جامعه مدنی در یک کشور باشد. همچنانکه در 27 سال گذشته بیش از سه هزار زندانی سیاسی در زندانها اعدام شدند اما جامعه مدنی در ایران به قدری ضعیف شده بود که قادر به واکنشی به آن نبود، اما واکنش جامعه مدنی ایران نسبت به خشونت با سی سال گذشته قابل مقایسه نیست. اکنون به نظر می رسد جامعه مدنی مصر در یک پرتگاه خطرناک قرار گرفته است. خشونتی که امروز در مصر جاری است از سوی هر گروهی اعمال گردد تنها موجبات زوال جامعه مدنی پرسابقه این کشور را فراهم خواهد ساخت.
محمدرضا سرداری