علی افشاری
وجود و یا نیستی جنبش اجتماعی از مسائل بحث بر انگیز و مهم در حوزه بحث های نظری و عملی سیاسی است. طبیعتا یک جنبش بمانند هر پدیده اجتماعی و محیطی پویایی خاص خودش را دارد و ممکن است سیر تحولات از تولد تا مرگ را بپیماید. مناسب ترین حالت برای یک جنبش اجتماعی مرگ ناشی از موفقیت است. در این حالت دیگر جنبش به اهداف خود رسیده و موضوعیتش را از دست می دهد. اما حالت دشوار جنبش های ناکام هستند که از موضعی حق طلبانه هدف و باوری را بیان می کنند اما در تحقق آن اهداف ناکام می مانند. معمولا برخورد احساسی و عاطفی پیروان خیزش های اجتماعی پذیرش واقعیت شکست ر ا سخت می کند.
این یادداشت می کوشد توضیح بدهد تحت چه شرایطی می توان گفت جنبش وارد رکود شده و مرگ آن فرا می رسد ؟ آیا مرگ و پایان یک جنبش به مفهوم نابودی همیشگی یا به این معنی است که موقتاً از صحنه کنار می رود و ممکن است در شرایطی خاصی دوباره احیا شود. حساسیت پیرامون زنده بودن و یا مرگ جنبش برای مواردی چون تمیز مرزهای جنبش و نا جنبش ،حقیقت طلبی و بیان واقعیت، پرهیز از عارضه دن کیشوتیسم و گرفتار شدن در پیله توهم ها و شناخت نیرو های خواهان تغییر از وضعیت و توانائی خود، ضرورت دارد.
یک جنبش اجتماعی تا زمانی که از فعالیت قابل ملموس و اندازه گیری برای حصول به مطالباتی مشخص برخوردار است زنده می ماند. از ویژگی های ضروری برای تداوم حیات، وجود توان بسیج کنندگی، فعالیت جمعی و رهبری حداقلی برای ارتقاء نارضایتی ها به کنش های اعتراضی هدفمند است.
جنبش های اجتماعی معمولا به صورت خود جوش و ناگهانی در صحنه ظاهر می شوند ولی تداوم آنها در گرو حرکت جمعی موثر است. مرگ آنها زمانی رخ می دهد که دیگر نمی توانند فعالیت منسجم و موثر داشته باشند و توان بسیج کنندگی خود را از دست می دهند. افول جنبش های اجتماعی عوامل بیرونی و درونی دارد. فردریک میلر و گامسون از جمله بر افزایش تعارض ها، واگرایی در درون جنبش و ناتوانی رهبران از کنترل و یا درمان تأمل و تاکید می کنند. به باور آنها نبود ساز و کار اقناعی برای تعامل و همکاری بین اعضاء جنبش موجب فروکش کردن آن می شود. در واقع یک جنبش اگر نتواند اختلافات و تعارض های داخلی اجزاء خودش را مدیریت کند و قادر نباشد تنوع و تکثر داخلی را به سمت همگرایی رهنمون سازد، آنگاه تشدید واگرایی به انشقاق و انهدام جنبش منتهی می گردد.
عوامل مخل پویایی و تحرک جنبش اجتماعی
دلایل عدم پویایی و تداوم یک جنبش اجتماعی چیست ؟ برای مثال میتوان از نبود فرصت کنش اعتراضی اعم از چانه زنی، امکان اعتراضات خیابانی، خلق فشار اجتماعی ، جذب نیرو ، ناتوانی پیرامون تاثیرگذاری بر منابع قدرت ، سرکوب و خشونت دولتی، تاثیرپذیری از گروه های ذی نفوذ، منابع قدرت و ثروت،چالش های قانونی، ضعف در همکاری با دیگر جنبش ها، فزونی ریزش در برابر رویش های اجتماعی،روزمرگی،فقدان استراتژی و برنامه کارآمد، افراط و تفریط ،عدم هماهنگی بین رهبری و بدنه ،ارزیابی غیر واقع بینانه از امکانات و پتانسیل ها، ازجمله مهمترین دلایل دراین زمینه نام برد.
حال اگر بخواهیم عناصر تعیین کننده سرزندگی و یا سقوط جنبش های اجتماعی را بر شرایط کنونی ایران تطبیق بدهیم با دو نوع پدیده مواجه خواهیم شد .
نخست جنبش های مقطعی مانند جنبش سبز و یا جنبش اصلاحات هستند که به صورت فراگیر یک حرکت سیاسی بزرگ را منعکس می سازند. علی القاعده بر اساس معیار هایی که توصیف شد جنبش سبز به پایان رسیده است. اما جنبش هایی مانند دانشجویی ،زنان، کارگران و در سطحی وسیع تر جنبش دموکراسی خواهی که اطلاق برچسب جنبش به آنان بیشتر جنبه نام گذاری بر یک حرکت مستمر دارد، متفاوتند. البته جنبش های فوق فعالیت هایی دارند که اگر چه محدود و ضعیف است، اما کماکان نشانگر تداوم آنهاست.
جنبش زنان تفاوتی بنیادین با بقیه حرکت ها دارد. این جنبش همه فعالیت هایی را که باعث ارتقاء موقعیت زنان و اثبات توانایی های آنها می شود، در بر می گیرد. لذا برای بقاء نیاز به رهبری و فعالیت های هماهنگ ندارد. هر زنی که در کشور در عرصه های تخصصی و حرفه ای به موفقیتی دست پیدا می کند، تداوم و زنده بودن جنبش زنان را نشان می دهد.
زنی که با اتکاء به توانایی هایش مدیر می شود یا برای اولین بار انحصار مردانه را در محیط کار می شکند، به عنوان مثال رانندگی ماشین های سنگین ،به نوبه خود کارزار برای برابری زنان را تقویت می کند. اما طبیعی است موفقیت این جنبش در الغاء فرهنگ و نظام حقوقی نابرابر نیازمند رهبری ،فعالیت هماهنگ، سازمان یافته و مستمر است.
جنبش های اجتماعی فعال در نیرو های جامعه مدنی ایران زنده هستند، اگر چه در شرایط فعلی هیچکدام طراوت و قدرت سابق خود را ندارند. اما در زیر فشار سنگین و طاقت فرسای حکومت اقتدارگرا هنوز نفس می کشند و در سطحی محدود مقاومت می کنند.
حضور در این جنبش ها نیازمند هماهنگی نیست. هر فرد و گروهی که د ر راستای مطالبات جامعه مدنی فعالیت کند، بخشی از این جنبش محسوب می شود و پیکره اندامی آنها را فربه می سازد. اما مرگ جنبش ها هم به معنای نابودی محض نیست. زوال آنها به معنای کنار رفتن از صحنه و محو شدن است. به عبارت دیگر مرگ آنها لزوما ابدی نیست. فروکش کردن می تواند موقتی باشد. به مجرد اینکه علائم حیاتی دوباره مشاهده شود، جنبش به فعالیت باز می گردد .
در برخی موارد ممکن است جنبش در شکل جدیدی متجلی شود یعنی برخی از عناصر قدیم را حفظ و با تغییراتی بر عوامل رکود ساز و مختل کننده حیات خود غلبه می کند.
بنابراین رصد کردن و ارزیابی چگونگی موقعیت جنبش های اجتماعی امری مهم در بقاء و تداوم شان است. سقوط و افول جنبش آن را به نقطه پایان نزدیک می کند، اما این مرگ را نمی توان به صورت حتمی نابودی همیشگی جنبش تلقی کرد. می توان از تولد مجدد و زنده بودن جنبش سخن به میان آورد، وقتی که علائم و نشانه هایی دال بر فعالیت و حضور واقعی آن در صحنه مشاهده شوند.
نقل مطالب با ذکرماخذ آزاد است. نظرات نویسنده الزاما نظرات بنیاد عرصه سوم نیست.