بخش 4 : راهنمای کارزار خشونت پرهیز
برگردان: نعیمه دوستدار
اگر به تاریخ کشور خودتان نگاه کنید، حتما فرازهایی را پیدا خواهید کرد که مبارزات بدون خشونت در آن صورت گرفته است؛ راهپیمایی، اعتصاب، تحریم یا شکلهای دیگری از نافرمانی مدنی و به دلایل متفاوت برای بهبود شرایط کارگران، دهقانان تا آزادی بردگان ، حق رای زنان، یا برابری نژادی و جنسیتی. به طورخلاصه، مبارزه بدون خشونت، طیف وسیعی از بیعدالتیها و مظالم را در بر میگیرد. اگرچه تنها در قرن بیستم و بر اثر مبارزات مهاتما گاندی در آفریقای جنوبی و هند مبارزه بدون خشونت، به عنوان روشی برای تغییر اجتماعی مورد توجه سایر جنبش ها قرار گرفت.
گاندی معتقد بود که مبارزه بدون خشونت، قدرت ویژهای دارد؛ هم از نظر تاثیری که بر کنشگران میگذارد و هم به دلیل اثری که بر افراد مورد نظر مبارزه میگذارد. او میدید که همبستگی اجتماعی میتواند علیه سلطه و ظلم قیام و برآن غلبه کند و معتقد بود که تنها مخالفت با دشمن یا سرزنش او به خاطر همه چیز کافی نیست؛ بلکه مردم باید به مسئولیتها و رفتارهای خودشان هم توجه کنند. به اعتقاد او، آزادی و عدالت تنها نباید خواسته شوند؛ بلکه باید تمرین شوند و بنیاد یک جنبش اجتماعی را بسازند.
گاندی مقالات زیادی برای تبیین اعتقادات و نظریاتش درباره مبارزه بدون خشونت نوشت. او اولین کسی نبود که دریافت حکومتها بدون همکاری خود مردم کاری نمیکنند. و این موضوع را پایه اصلی استراتژیهای خود در مبارزه بدون خشونت قرار داد. گاندی زمانی نوشت: «نخستین عنصر مبارزه بدون خشونت، همکاری نکردن با هر چیز تحقیرکننده است.» گاندی، روش مندترین متفکر در زمینه مبارزات بدون خشونت نبود، اما ترجیح میداد درباره دانش خود به عنوان تجربههایی مبتنی بر واقعیت حرف بزند. او بر اصول خاصی اصرار داشت، ازجمله اصل نیاز به مبارزه، با هدف رسیدن به نظم در مبارزه بدون خشونت. افزون برآن، اصل اهمیت فعالیتهای سازنده در میان مردم بود. به نظر گاندی، در وضعیت اجتماعی مستعمره هند، برنامه اصلی، کاهش دشمنی میان مذاهب، مقابله با تبعیض جنسیتی یا طبقاتی، مبارزه با جهل و بیسوادی و ترویج بهداشت و خودکفایی در تولید خوراک و پوشاک بود.
بیشتر کسانی که در مبارزات گاندی مشارکت داشتند، تنها برخی از اصول او را به کار میبستند. آنها از شیوه مبارزه بدون خشونت برای آزادی هند از سلطه استعمار انگلستان استفاده میکردند، اما فقط تعداد کمی از آنها به اندازه گاندی به مبارزه بدون خشونت به عنوان یک روش زندگی متعهد بودند. در واقع، بیشتر رهبران سیاسی، تنها به شکلی سمبولیک به مبارزات بدون خشونت اهمیت میدهند و این الگو، بارها تکرار شده است. اما مبارزه بدون خشونت زمانی اثربخش خواهد بود که فعالان جنبشهای مدنی، آن را به شکل عملی و به عنوان استراتژی مناسب موقعیت خود پذیرفته باشند.
مبارزه برای استقلال هند، اثر عمیقی بر جنبشهای ضد استعماری به خصوص در آفریقا داشت و اقشار متفاوتی از مردم را به خود جلب کرد، اینکه چه چیزی مبارزه بدون خشونت را اثربخش میکند و چطور میتوان آن را به شکل موثرتری به کار گرفت. 60 سال بعد از مرگ گاندی، هنوز کنشگران اجتماعی کتاب «تجربه با کشف حقیقت» را مطالعه میکنند و حتی یک رشته تحصیلی که تأثیرات مبارزه بدون خشونت را بررسی میکند، ایجاد شده است.
چه چیزی به درد کجا میخورد؟
شیوههای عدم خشونت با توجه به زمینه های متفاوت اجتماعی بسیار متنوع اند. از زمانی که اصطلاح «قدرت مردم» ابداع شد، یعنی زمانی که رژیم مارکوس در فیلیپین در 1986 فروپاشید و به خصوص زمانی که دولت میلوسویچ در سال 2000 در صربستان سقوط کرد، برخی صاحب نظران از کنش اجتماعی سخن به میان آورند که به معنای یک عمل اجتماعی فراگیر و مشهور، برای از بین بردن فساد یا رژیمی است که انتخابات را با تقلب برده است. شباهتهایی بین فروپاشی رژیم میلوسویچ و اثر قدرت مردم در جاهای دیگر وجود دارد. برخی صربها که شیوه عدم خشونت را خلاقانه علیه میلوسویچ به کارگرفتند، اکنون خود آموزگاران این روش در جنبشهای دیگر شدهاند. اما در هر موقعیتی، جنبشهای اجتماعی باید تحلیل خودشان را از آنچه برایشان کارسازتر و در آن مورد خاص قابل استفاده است، داشته باشند.
بسیاری از مردم درباره قدرت مبارزه بدون خشونت علیه حکومتهای ظالم و مستبد تردید دارند. در چنین شرایطی، هرنوع مقاومتی دشوار مینماید. مبارزه بدون خشونت، تغییرات سریع را در چنین موقعیتهایی پیشبینی نمی کند و نبرد مسلحانه را هم رد می کند. اکنون برخی جنبشهای ایدهالگرا، به جنبشهای مسلح تبدیل شدهاند و چون خود را از مردم جدا می بینند، به اخاذی و آدم ربایی رو آورده تا بتوانند دوام بیاوردند. اما هدف مبارزه بدون خشونت چیز دیگری است. با گسترش فضای اجتماعی که یک جنبش میتواند به دست بیاورد و با مطرح کردن چیزهایی که یک حکومت نمیخواهد گفته شوند، میتوان روند تغییرات اساسی را آغاز کرد. مبارزه بدون خشونت، در بسیاری از نقاط آمریکای لاتین در 1970 تا 1980، در مواجهه با شکنجه، ناپدید شدن آدمها و قتل ها تلاش کرد و موفق شد اتحادی اجتماعی به وجود بیاورد و بر ترسهای موجود فائق شود.
در بلوک شرق سابق در اروپا، بسیاری از کنشگران در مورد مقاومت مدنی محتاط بودند و نمیخواستند نیروی سرکوب یا ارتش اتحاد جماهیر شوروی را تحریک کنند. در 1970، چهار اعتصابکننده در لهستان، به ضرب گلوله کشته شدند. زمانی که در 1980 همبستگی اجتماعی در این کشور شکل گرفت، اعتصابکنندگان از رویارویی خیابانی جلوگیری کردند و خود را در داخل کارخانههای کشتیسازیشان زندانی می کردند. این کنشگران هم خواهان جامعه متفاوتی بودند، اما آن زمان خواسته خود را به یک اقدام کوچک تقلیل دادند: به رسمیت شناختن اتحادیههای آزاد کارگری. این یک خواسته محدود بود که از ورای آن، همه کارگران لهستان میتوانستند متحد شوند. روشنفکران لهستان آن را «انقلاب محدود کردن خود» توصیف کردند. با چنین احتیاطی، به دلیل قدرت همبستگی مردم، رژیم از زندانی کردن فعالان و اعمال حکومت نظامی ترسید. اما در عرض چند سال، زمانی فرا رسید که زمینه اقدامات گستردهتر فراهم شد و فرصت مطرح کردن خواستههای دیگر و به کار گیری شیوههای دیگری از مبارزه بدون خشونت نه تنها در لهستان، که در تمام بلوک شرق ایجاد شد.
شما به عنوان خواننده این مطلب احتمالا در کشوری زندگی میکنید که نسبت به دوران حاکمیت کمونیزم یا دیکتاتوری در کشورهای آمریکای لاتین از آزادی بیان بیشتری برخوردار اید، اما شاید هم در کشوری ز ندگی میکنید که فعالان اجتماعی از بیتفاوتی عمومی مردمی که با هجوم تبلیغات تجاری بمباران شدهاند شکایت دارند. خشونت در اجتماع ما گاه شکلی پنهان به خود میگیرد یا به عنوان وضع موجود پذیرفته شده است، اما به شکلهای مختلف، از خشونتهای دولتی گرفته تا داشتن سلاحهای کشتار جمعی، محرومیتهای اجتماعی و ویرانی محیط زیست در سراسر دنیا وجود دارد. دراین شرایط، جنبشهای اجتماعی عملکردهای مختلفی دارند و مرزهای مبارزه هم در حال تغییرند، به شکلی که مبارزاتی که دیروز خیلی عجیب و خلاق به نظر میرسیدند، امروز عادی شدهاند.
نقش صلح طلبان
مبارزه بدون خشونت یک اصل است. ما معتقدان به این روش، یک اقلیت هستیم و باید با مردمیکه به این شیوه معتقد نیستند ارتباط برقرار کنیم. ما میخواهیم فراتر از تبلیغ شفاهی یا اکتفا کردن به روشهای کوتاه مدت در مبارزه بدون خشونت در نظامهای مستبد پرداخته و راههای مناسب را پیدا کنیم. این به معنای پیدا کردن هدفهای مشترک برای طیف وسیعتری از مردم است، نه فقط مردم صلحطلب یا ضد جنگ. بنابراین باید سازمانهایی به وجود بیایند که برای مردمی که لزوما به فلسفه صلحطلبی معتقد نیستند، هم جذاب باشند.
از نظر تاریخی، صلحطلبان نقش موثر و خلاقانهای در جنبشهای اجتماعی و به وجود آوردن روشهای مبارزه بدون خشونت چه در تئوری چه درعمل بازی کردهاند. به عنوان مثال، مبارزه با تبعیض نژادی در آمریکا، در سالهای 1940، به ابتکار صلحطلبان بود، مانند جنبش ضد سلاح انگلیسیها در 1950. استفاده خلاقانه این گروه ها از روشهای بدون خشونت، فضا را برای حرکت های دیگر باز کرد. بعدها، آموزش مبارزه بدون خشونت رواج یافت که مردم را برای مواجهه با خشونتهای احتمالی در جریان اعتراضات آماده میکرد. این آموزشها، نقشی اساسی در تشویق به مشارکت بیشتر در جنبشهای اجتماعی داشتند.
گاندی و مارتین لوترکینگ، چهرههای برجسته جنبشهای خود بودند، تا جایی که برخی معتقدند موفقیت یک جنبش اجتماعی بستگی به شخصیت کاریزماتیک سران آن جنبش دارد. اما به باور ما، مبارزه بدون خشونت، منبع قدرت بخشیدن به مردم و تقویت ظرفیت مشارکتکنندگان، بدون وابستگی به رهبران کاریزماتیک است. بنابراین، ما مدافع روشهای تصمیمگیری مشارکت جویانهایم و سازمانها و گروههایی را که مبنای عضویت شان در گروه، آموزش روشهای مبارزه خشونت ستیز هستند تشویق میکنیم.
سازماندهی
گاهی به نظر میرسد که مبارزه بدون خشونت ناگهان اتفاق میافتد و هزاران نفر از مردم ناگهان به آن رو میآورند. اما معمولا این شیوه فعالیت احتیاج به سازماندهی دارد. به خصوص اگر که در واکنش به رویدادی علنی و از طریق رسانهها نباشد، و تنها گامی برای شروع یک چالش و تلاشی برای ایجاد یک تغییر اجتماعی باشد. برداشت ظاهری از یک حرکت میتواند تنها مجموعهای نه چندان منسجم از مردم را نشان دهد. اما با نگاهی دقیق تر، میتوان دید که یک جنبش، متشکل از شبکههای گوناگون است که در زمینههای مختلف به هم میپیوندند. یا از نهادهایی با علایق و زمینههای غیر مشترک فعالیت تشکیل شدهاند و جنبههای متفاوت یک مسئله را دنبال میکنند. مبارزه بدون خشونت، این عناصر مختلف را در عملکردی هماهنگ برای جلب حامیان جدید، تقویت میکند.
منبع:
Titel : Handbook for non violent campaigns
Autors: Howard Clark, Javier Gárate, Joanne Sheehan, Dorie Wilsnack. 2009