عرصه سوم- کامیار بهرنگ: در کشورهایی که مهاجرت یکی از عناصر جامعه آنها محسوب می شود، تلاش های بسیاری برای همگرایی فرهنگی صورت می گیرد.اما با بررسی تجربه های متفاوت می توان دید که همگرایی فرهنگی در هیچ کجای دنیا به صورت امری دستوری نتوانسته موفقیت کسب کند.
اما در جوامع مهاجر ستیز با تصویب قوانین و اجبار جامعه ی مهاجر به تبعیت از آنها در بسیاری موارد شاهد آن هستیم که جامعه به جزایر جدا از هم تبدیل می شود و دقیقا نتایج عکسی را نیز به همراه داشته است ( این موضوع در ارتباط فرهنگی بین کشورها نیز قابل مشاهده است). بویژه در کشورهایی که روحیه ی غرب ستیزی وجود دارد و از امکان هرگونه تبادل فرهنگ ها به بهانه هایی چون هجمه ی فرهنگی جلوگیری می شود.
در واقع حاکمیت های اقتدارگرا همواره با طرح مساله ی جهانی شدن و تهاجم فرهنگی به دنبال ایجاد یک دیوار چین فرهنگی به دور کشورهای خود هستند و بر اساس مبانی فکری شان تلاش می کنند که نشان دهند یک فرهنگ غالب در جهان شکل گرفته است.
تبادل فرهنگی در سوئد- گذری تاریخی
با این مقدمه به سراغ دو تجربه تاریخی در گوتنبرگ سوئد می رویم، جایی که تلاش های بسیاری برای جابجایی فرهنگی در یک شهر انجام شد. در واقع سوئد به مانند بسیاری کشورهای اروپایی تجربه ی زیادی در امر مهاجر پذیری ندارد اما پدیده ی مهاجران در این کشور از اهمیت بسیاری برخوردار است و هر ساله بودجه ی دولتی و شهری زیادی در راستای امر همگرایی هزینه می شود. اما خیلی پیشتر همین جامعه در میان خود شاهد یک برخورد فرهنگی بود.
در اوایل سال ۱۸۰۰ سوئد یکی از فقیر ترین کشورهای اروپا به شمار می آمد. در آن زمان این کشور تنها از طریق کشاورزی کسب درآمد می کرد و حتی بخشی از حقوق کارگران به صورت بطری های مشروب از سوی کارفرمایان پرداخت می شد. این مدل از زندگی معضلات اجتماعی بسیاری زیادی را به همراه داشت به نحوی که در سال های ۱۸۳۰ هر کارگر حدود ۴۶ لیتر مشروب الکلی در سال ما به ازای حقوق خود دریافت می کرد و در آن زمان سوئدی ها بالاترین میزان مصرف مشروبات الکلی در اروپا را دارا بودند.
در همین سال ها بود که جنبش های مردمی متعددی در این جامعه شکل می گیرد که مهمترین آنها بر علیه نفوذ مذهب در ساختار سیاسی سوئد بود. پیروزی این جنبش در تصویب قانون کلیسای آزاد موجبات شکل گیری مبارزه علیه مصرف مشروبات الکلی را فراهم ساخت.
در آن سال ها زنان بسیاری در انجمن های پراکنده بر علیه این معضل اجتماعی مبارزه می کردند اما یکی از مهمترین عوامل عدم موفقیت این جنبش در پایین بودن سطح آموزش در سوئد بود. در آن سال ها حق آموزش به مانند بسیاری از کشورهای دیگر جزو امتیازات طبقه ی اشراف و سرمایه داران محسوب می شد تا اینکه در سال های ۱۸۸۰ اولین حلقه های شکل گیری مدارس مردمی شکل گرفت.
همزمان با جنبش علیه مصرف مشروبات الکلی یکی از مهمترین اتحادیه های آموزشی سوئد با هدف آموزش کارگران با نام اتحادیه آموزشی کارگران سوئد تاسیس می شود. در واقع بنیانگذاران این اتحادیه آموزشی علاوه بر اینکه انحصار تحصیل را از طبقه ی اشراف و سرمایه داران گرفتند، توانستند با ایجاد حلقه های آموزشی در کنار دیگر جنبش های مردمی در این کشور، معضلات اجتماعی را حل کرده و سوئد را امروز به یکی از پیشرفته ترین کشورهای صنعتی جهان تبدیل کند.
اما آنچه ذکر این تاریخچه را با اهمیت می سازد شکل گیری یک فرهنگ است که تا به امروز با همه ی فراز و نشیب ها در آن جامعه ماندگار و ضامن دموکراسی و ارزش های انسانی در آن کشور است. در این کشور انجمن هایی پاسدار فرهنگ جنبش های مردمی هستند و همواره نقشی مهم در پروسه ی همگرایی ایفا می کنند.
در واقع ۲ عامل مهمی که توانسته است حتی مهاجران غیر سوئدی را مجاب به فعالیت های انجمنی کند، به وجود آمدن یک ساختار قوی تعاونی است که فرد را در جامعه به سویی می برد که قدرت خود را در با دیگری بودن حس کند. این ساختار به نحوی به پیش می رود که همواره حائل هایی میان جامعه ی میهمان، جامعه ی میزبان و حتی دولت برقرار می کند.
نقش انجمن های فرهنگی در گسترش تبادلات
انجمن های فرهنگی بسیاری در سوئد وجود دارند که به صورت چند فرهنگی تلاش می کنند تا با برگزاری همزمان جشن های سوئدی و غیر سوئدی، هر دو جامعه را درگیر هم کند. در واقع این فرهنگ و آموزش هستند که حلقه ی واسط و زبان مشترکی است که جوامع مختلف مهاجران و جامعه ی سوئدی را به هم پیوند می زند.
سوئد کشوری که واقعیت چند فرهنگی را پذیرفته است تلاش می کند تا با ایجاد ساز و کارهای آموزشی جامعه ی میزبان را به سمتی ببرد تا بتواند مبادلاتی فرهنگ ساز داشته باشد. در مقابل این برداشت وجود دارد که برخی جوامع میزبان را جامعه ای تحمیل گر می دانند که می خواهند با آموزش اجباری زبان و تدریس فرهنگ و تاریخ آن کشور، عناصر فرهنگی که با آن سال ها بزرگ شده ایم را از ما گرفته و در واقع همان نگاهی را مطرح می کنند که از آن به تهاجم فرهنگی یاد کردیم.
مدافعان تهاجم فرهنگی حتی در کشوری به مانند سوئد بسیار دیده می شوند. کسانی که به مرور زمان محل های خاصی را برای زندگی انتخاب و در واقع جزیره ای جداگانه را برای خود برگزیده اند. اینجاست که تلاش های جامعه ی میزبان می تواند به شکست می انجامد.
در سوئد به اشکال مختلف با این مدل زندگی مبارزه شده است و هر ساله میزان قابل توجهی از بودجه ی دولتی و شهرداری ها به این امر اختصاص داده می شود و نکته ی مهم تر آن است که علیرغم اینکه تحصیلات در آن کشور در هر سطحی رایگان است، اما دولت همچنان به تقویت این مدرسه های مردمی می پردازد تا تحصیلات تکمیلی و غیر دانشگاهی را نیز تقویت کند.
در واقع مراکز آموزشی از این دست امروز دیگر آن کارکرد پیشین را ندارند و آموزش های تکمیلی در واقع به عنوان بخش های تکمیلی و محافظان دموکراسی و سلامت اجتماعی به میدان آمده اند.
یکی از مهمترین مسائلی که می بایست در این میان در نظر داشت تقسیم بندی های موجود در جوامع چند فرهنگی است که می تواند بر همین اساس پروژه هم پیوندی فرهنگی نیز تعریف می شود. این تفاوت می تواند در نگرش فرهنگ و خرده فرهنگ دیده شود. به این معنی جامعه دارای یک فرهنگ عمومی است که سایر فرهنگ ها در آن به صورت تطبیقی ظهور پیدا خواهند کرد.
بر همین مبنا است که کشورهایی به مانند سوئد الگوی خانواده ی فرهنگی را پیش روی قرار می دهند و برای جذب عناصر مطلوب فرهنگی جوامع مهاجر تلاش می کنند و به عنوان یکی از مهمترین حامیان برنامه های فرهنگی برای جامعه ی میهمان اقدام می کنند. سالانه بسیاری از برنامه های فرهنگی شامل کنسرت های موسیقی، جشنواره های سینمایی و جشن های محلی در کشور سوئد با حمایت مالی دولت و شهرداری ها انجام می گیرد.
به عنوان نمونه می توان به جشنواره ی سالانه ی “هامارکولون” اشاره کرد. جشنواره ای که به سادگی از یک جشن کوچک در یکی از پروژه های مراکز تفریحی ( اوقات فراغت ) در سال ۱۹۷۴ آغاز شد. بعد ها در اواخر دهه ی ۷۰ انجمن های آمریکای لاتین در منطقه ی شمال شرق گوتنبرگ به این برنامه اضافه شدند و امروزه با حمایت مالی بخش خصوصی و کمک های دولتی و نیمه دولتی به مانند اتحادیه آموزشی کارگران (ABF) تبدیل به یکی از بزرگترین جشن های شهر گوتنبرگ شده است که هر ساله تعداد زیادی از اهالی آن شهر را درگیر خود می کند.
در همین شهر جشن چهارشنبه سوری از یک جشن ساده در کنار دریاچه ای یخ زده در سال ۱۹۸۵ آغاز می شود و امروزه با حمایت بخش های مختلف به عنوان یک فستیوال زمستانی در بهترین نقطه ی شهر برگزار می شود.
این در حالی است که هر ساله در تابستان یک هفته با عنوان“جشن فرهنگی گوتنبرگ” برگزار می شود و خیابان های این شهر، موزه ها، سالن های موسیقی و سینما ها پر می شود از اجراها و برنامه های مختلف از آمریکای جنوبی تا اروپای شرقی و ایران و آفریقا. اینگونه است که یک جامعه ی تلاش می کند چندفرهنگی زندگی کند و از چهارچوب های خشک و قانونی خارج شود.
عنصری که در آلمان کمتر دیده شد و کار را به آنجا کشاند که پروژه ی جامعه ی چندفرهنگی از سوی صدراعظم آن کشور شکست خورده اعلام شد. در واقع تلاش برای ایجاد صرفا قانون که جامعه را به سمت فرهنگ عام سوق دهد تنها به دور شدن جامعه ی میزبان کمک می کند چرا که تنها واسطه ی ارتباط فرهنگ ها، کلاس های زبان جامعه ی میزبان خواهد بود و بعد از آن فرد با فرهنگ خود می ماند و یک زبان نیمه کاره. نمونه های متعدد این مهم را می توان در جامعه ی ترک زبان مقیم آلمان مشاهده کرد که حتی در برخی موارد نیازی به یادگیری زبان آلمانی را در خود نمی بیند چرا که در محله ای زندگی می کند که تمام نیاز های خود از دکتر تا خرید روزانه اش از طریق زبان ترکی انجام می دهد.
شاید در پایان اشاره به این نکته ضروری باشد که تمام مواردی که در بالا به آنها اشاره شد در طبقه بندی جامعه ی میزبان و میهمان تعریف شد که لازم می دانم توضیح دهم که امروزه دیگر بخشی از جامعه ی میهمان خود را میزبان می داند، نسل هایی که در کشورهای دیگر متولد می شوند و رشد پیدا می کنند و خود را متعلق به فرهنگی غیر از فرهنگ والدین خود می دانند که هنوز وابستگی های شدید به فرهنگ خود دارند.
جالب آنجاست که در کشوری به مانند سوئد در مقاطع مختلف تحصیل اصرار می شود که دانش آموزان در کلاس های زبان مادری خود شرکت داشته باشند و این به عنوان یک امتیاز و واحد درسی محسوب می شود. جامعه ی سوئد به خوبی دریافته است که هر چند آن فرزند در جامعه ی سوئد و با معیار های سوئدی رشد خواهد کرد اما آموزش زبان مادری شرایطی را فراهم می سازد تا دانش آموز در زمانی که به رشدی عقلی رسید توانایی انتخاب معیارهای صحیح تری را داشته باشد.
ایران، کشور تنوع فرهنگ ها
در ادامه لازم به یادآوری است که تمام مباحث مطرح شده در مورد جوامع مهاجر پذیر مطرح شد اما با نگاهی جامع تر می توان بسیاری از این عناصر را در جوامعی چون خود ایران که یک جامعه ی چند فرهنگی است نیز مشاهده کرد. یکی از بزرگترین مشکلات ایران امروز عدم تبادل میان فرهنگی است، جایی که در رسانه ی ملی موسیقی های محلی جایی ندارد و حتی این امکان وجود ندارد که جشنواره ی های محلی به صورت گسترده در شهرهای مختلف اجرا شوند. همین سیاست است که نه می تواند دوستی فرهنگی را ایجاد کند که اتفاقا گاهی به اختلافات دامن می زند.
در واقع همین الگوهایی که مطرح شدند را می توان در نظر داشت و به سمت جامعه ای رفت که در آن انجمن های غیر دولتی نقش جایگزین را بر عهده گیرند. درست به مانند آنچه در سال های ۱۸۰۰ در سوئد به وجود آمد و نهادهای آموزشی بدون بهره گیری از دولت و حمایت هایش به سمت آموزش رفتند و از فرهنگ به عنوان پیامبر استفاده کردند. با این حال می توان مشاهده کرد که الگوی مقابل جامعه ی مدنی – فرهنگی در جامعه ی دولتی – فرهنگی نیز شکست خورده است و انتظار آنکه حتی دولت متولی این امر باشد با خطرات بسیاری روبرو است.
به همین دلیل براین باورم که در ارتباط فرهنگی در جوامعی چون ایران (جامعه ی چند فرهنگی) و سوئد (جامعه ی مهاجر پذیر) می بایست تا حد امکان نقش مستقیم دولت کاهش یابد و سازمان های مردم نهاد به میان آیند. این سازمان ها می توانند هم نیاز را مستقیم شناسایی کرده و هم بر اساس سازمان بندی های تشکیلاتی خود امکاناتی را برای رفع آنها فراهم سازند.