عرصه سوم-حمید مافی: جمهوری اسلامی ایران 25 سال است که مانع از برگزاری مراسم بزرگداشت و یادبود کسانی میشود که در تابستان سال 67 در زندانها اعدام شدند. تلاش حکومت بر این بوده که این بخش از تاریخ جمهوری اسلامی را از حافظه عمومی جامعه پاک کند. از همین رو نه اجازه برگزاری مراسم به خانواده کشتهشدگان میدهد و نه رسانههای داخلی امکان پرداختن به این مساله و طرح سوال در باره آن را دارند. حکومت از سال 1387 تصمیم به تخریب خاوران به عنوان نشان و معیادگاه خانواده قربانیان دهه 60 گرفت و درهای خاوران را به روی خانوادهها بست. منصوره بهکیش یکی از خانواده قربانیان دهه شصت امسال در نامهای به حسن روحانی، رئیسجمهوری ایران از او خواسته است که محدودیتها و موانع پیشروی خانواده کشتهشدگان را بردارد.
هر چه که حکومت تلاش میکند تا سال 67 و اعدامهای دستجمعی مخالفان سیاسی خود را به فراموشی سپارد، جامعه و وجدان جمعی جامعه نسبت به آن وقایع حساستر شده است و آنچه که در آن سال گذشته به یک سوال تبدیل شده است. اگر در داخل کشور رسانهها برای پرداختن به پرونده اعدامها اجازه ندارد و یا تمایلی نشان نمیدهند، رسانههای فارسی زبان به مناسبت سالگرد اعدامها به بازخوانی آن رویدادها مینشینند و خانواده قربانیان و همراهان آنان در آن دوران به یاد آنان کنار هم مینشینند و یادشان را گرامی میدارند. به گونهای که میتوان گفت؛بزرگداشت قربانیان سال 67 به یک رویداد در تقویم غیردولتی ایران تبدیل شده است.
مادران علیه فراموشی
دو سال پیش در گفتوگویی با رضا معینی از آن روزها پرسیدم و نقش آیتالله منتظری در متوقف شدن اعدامها و او در پاسخ گفت: “نقش مادران و همسران قربانیان را نباید نادیده گرفت. آنها بارها به مسوولان داخلی و بینالمللی نامه نوشتند، به دیدار مقامهای دولتی رفتند و شکوائیههای خود را به آیتالله منتظری رساندند، آنها بودند که اعدامها را از نهان به سطح عمومی جامعه کشاندند.”
منیره برادران هم در یک سخنرانی گفته است: “آنها از نقش مادران سوگوار خود را فراتر بردند و به الگوی سنتی مادر عزادار، که نقشی منفعل دارد، تن ندادند. آنها پایه حرکتشان را بر حق شهروندی خود گذاشتند، حق آگاهی از آنچه بر فرزندانشان رفته بود و حق دادخواهی. آنها درد و عزای از دست دادن عزیزانشان را محدود به حوزه خصوصی نکردند و آن را به یک خواست مهم اجتماعی و سیاسی و به یک اقدام تبدیل کردند و خواستار روشن شدن حقیقت و پاسخگوئی مسئولین شدند.”
مادران سال 68 در سفر دبیرکل سازمان ملل به تهران قصد دیدار با او را داشتند اما آنگونه که جعفر بهکیش روایت کرده است؛ نیروهای امنیتی مانع از این کار شدند. با این حال خانواده قربانیان در نامههایی به دبیرکل وقت سازمان ملل، آنچه را که در زندانها بر عزیزانشان رفته، بازگو کردند.
یک سال پیش از آن،در دیماه سال67 آنها تجمعی را در مقابل کاخ دادگستری برگزار کرده و در نامهای به حسن حبیبی، وزیر وقت دادگستری از او خواستار پیگیری و پاسخگویی شدند. نامهای که پاسخی نگرفت.
در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی نیز خانواده قربانیان در نامهای به او خواستار رسیدگی به این پرونده و روشن شدن ابعاد آن شدند و باز هم درخواستشان بیجواب ماند. در همه اینسالها خانواده قربانیان، یک خواسته داشته اند ؛ حق دادخواهی و به رسمیت شناخته شدن اعدامها در سال 67 و پاسخگویی مسوولان وقت در باره آن کشتارها.
مادران صلح
مادران روسری سفید که به زبان کردی «دایهکان ئاشهتی» خوانده میشوند، سالیان درازی است که در ترکیه نقش میانجی را برعهده دارند. آنها فرزندانشان را در سرکوبهای حکومتی یا جنگ داخلی از دست دادهاند. بخشی از آنان هنوز نمیدانند که فرزندانشان زندهاند یا به جوخههای مرگ سپرده شدهاند.
مادران روسری سفید را نخستین بار در تلویزیون دولتی ترکیه دیدم، هنگامی که به مجلس رفته بودند تا در باره صلح رایزنی کنند. آنها حالا یکی از بزرگترین نهادهای غیررسمی و غیردولتی در ترکیه به شمار میآیند. مادرانی ضد جنگ و مدافع صلح که به روایت مقالهنویس روزنامه رادیکال ترکیه، نقشی بی بدیل در رساندن پیام صلح به دو طرف درگیر در جنگ داخلی ترکیه داشتند. تصاویر بسیاری از آنها منتشر شده که به دیدار خانواده سربازان رفته و شال و روسری سفید خود را به آنان هدیه کردهاند.
اما این تنها یک روی داستان مادران آشتی در ترکیه است، آنها در این سالها آنقدر صدایشان را بلند کرده و هر کجا که مقامهای دولتی رفتهاند، حضور پیدا کردهاند که دولت به رسمیتشان شناخته و پذیرفته است که حکومتهای پیشین ترکیه کشتارهای دستجمعی داشتهاند. رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه یک بار در یک مناظره تلویزیونی با دبیرکل حزب جمهوریخواه خلق ترکیه گفت: «ما باید بابت کشتارهای درسیم عذرخواهی کنیم.» آنها خواست خود را بر حکومت تحمیل کردهاند.
نمونههای دیگری از این گروه از مادران را میتوان در کشورهای دیگری که تجربه کشتار حکومتی داشتهاند یا نسل کشی رخ داده، مشاهده کرد. در برزیل، آرژانتین، افریقای جنوبی و … مادرانی که فرزندانشان قربانی سرکوب حکومتی شدهاند و خود به میدان آمدهاند تا نگذارند بخشی از تاریخ به وسیله حکومت به فراموشی عمومی سپرده شود و حق آنان نادیده گرفته شود.
از تابستان 67 تا تابستان 88
تابستان 88 نسل تازهای از مادران داغدار در ایران شکل گرفت. پس از آنکه حکومت اعتراضهای شهروندان را با سرکوب پاسخ داد، صدای مادرانی که فرزندانشان را در سرکوب دولتی از دست دادند، بلند شد. آنها آرام آرام به یک خانواده بزرگ تبدیل شدند، در کنار هم و در میان فضای امنیتی حاکم بر ایران، برای عزیزان از دست رفتهشان مراسم یادبود برگزار کردند، کنار هم نشستند و همچنان به دنبال شناسایی مسببان و عاملان کشتهشدن عزیزانشان هستند.
تجربهای که بیگمان از نسل مادران دهه شصت به مادران دهه هشتاد رسیده است. از مادر معینیها،انصاریها، لطفیها، بهکیشها و … تا مادر اعرابی، آقا سلطان، موسوی، بهشتی و … تنها یک خواسته دارند، حق دادخواهی و پاسخگویی مسوولان.
اگر چه حکومت حضور آنان را به رسمیت نمیشناسد و مانع از تشکلیابیشان شده است، اما همین که روز به روز پرسشهای جامعه ایران از رویدادهای دهه شصت فزونی میگیرد در میان همه تلاش حکومت برای فراموشی آنچه که گذشته، نشان از موفقیت مادران در مبارزه علیه فراموشی دارد.