عرصه سوم- پریسا کاکایی: جنگ همواره با طرح موضوع زنان و کودکان به عنوان گروههای آسیب پذیر متاثر ازآن همراه بوده است. خشونت جنسیتی ناشی از جنگ چنان گسترده و جهان شمول است که جوامع مدنی و سازمانهای بین المللی همواره سعی در کاهش آن داشتهاند. گزارشهای بیشمار از قربانیان تجاوز حاصل از جنگهای کشورهای افریقایی، عراق، افغانستان، بوسنی وهرزگوین و دیگر مناطق درگیر، حاکی از معضلی ست که به مرور زمان به شکل محصول جانبی جنگ در آمده و اثرات مخرب آن تا سالها با زندگی قربانیان همراه است.
کمپین بین المللی توقف خشونت جنسیتی و تجاوز، از این پدیده به عنوان یک تاکتیک نظامی یاد میکند که توسط نیروهای امنیتی دولتی و همچنین ارتش، به طور مشابه مورد استفاده قرار میگیرد. این کمپین که با فراهم آوردن فرصت همکاری برندگان جایزه نوبل همچون شیرین عبادی و ۴۰۰ سازمان مانند سازمان دیدهبان حقوق بشر، صندوق بین المللی زنان، آوید، عفو بین الملل و دیگر سازمانها، سعی در مبارزه با خشونت جنسیتی ناشی از درگیری و جنگ دارد، اقدام فوری در مورد سه رکن اصلی شامل پیشگیری، حمایت از بازماندگان خشونت جنسیتی و تعقیب قانونی عاملان جنایت در مناطق جنگ زده را بسیار ضروری و به عنوان یکی از اولویت های مهم سیاست گذاری های جهانی معرفی می نماید.
فعالیتهای آموزشی و خبررسانی کمپینهایی از این دست، در نهایت موجب شده است که مساله زنان و جنگ به عنوان یکی از مسائل مطرح روز که نیازمند توجه خاص است مورد بررسی قرار گیرد. زنان از یک سو خود به عنوان بخشی از نیروهای جنگ مطرح هستند و از سوی دیگر شهروندان قربانی درگیریهای منطقهای و یا بین المللی به شمار میآیند. بر همین اساس در این نوشتار سعی شده است که به طور مختصر به هر دو مقوله پرداخته شود.
نقش زنان در جنگ
هرچند که جنگ امری مردانه تلقی میشود اما در طول قرنها زنان به طور مستقیم و یا غیرمستقیم، درشکل گرفتن، جریان و یا پایان یافتن آن مشارکت داشتهاند. . به طور مشخص در جنگ جهانی دوم ۳۴۰ هزار زن در ارتش امریکا خدمت کردند. زنان بیشماری به جنگ علیه نازیها پرداخته و با حضور در نیروهای مقاومت و یا جبهههای جنگ برای باورهای خود مبارزه کردند. در ابتدا بحث و گفتوگویهای بسیاری پیرامون پیوستن زنان به ارتش و نیروهای نظامی وجود داشته است. برخی معتقد بودند که حضور زنان با روحیه جنگ و مبارزه همخوانی ندارد (کریستف، ۲۰۰۳). در نهایت از آغاز دهه هفتاد، بعضی کشورها شروع به پذیرش زنان در ارتش نمودند و تنها استرالیا، آلمان، اسرائیل و ده کشور دیگر، شرکت فعال زنان به عنوان سرباز در میدان جنگ را پذیرفتند (ویکی پدیا).
زنان بر اساس کلیشههای جنسیتی رایج، فعالیتهای مختلفی از جمله امور خدماتی تا مبارزه به عنوان یک سرباز را در میدان جنگ عهده دار میشوند. بسته به بستر فرهنگی، اسلحه به دست گرفتن و مبارزه کردن، آخرین چیزی ست که از زنان انتظار میرود و کارهایی چون پرستاری، خدمتکاری، کارگری و حتی سرویس دهی جنسی، بیشتر مورد توقع هستند. نگاه مزبور که زنان را به عنوان کارگران خدمات داخلی در نظر میگیرد قرنها وجود داشته و همواره در صحنههای مختلف زندگی آنان نمایان شده است. در جنگ نیز زنان تا سالها اجازه حضور در خطوط مقدم جبهه را نداشته و تنها به عنوان پرستار و یا کارگران کارخانههای اسلحه سازی مجاز به فعالیت بودند. به طور مثال در سال ۱۹۱۴، از میان ۷۴ هزار داوطلب پرستاری، دو سوم آنها را دختران و زنان تشکیل میدادند. این پرستاران در طول جنگ جهانی اول و دوم به عنوان نیروهای داوطلب، درمان سربازان زخمی و بیمار را عهده دار شده و از آنها پرستاری میکردند.
اما به کارگیری زنان در کارخانههای اسلحه سازی تنها به دلیل تمایل آنها به مشارکت در جنگ نبود. از یک سو وضعیت بد اقتصادی ناشی از جنگ، تمامی اعضای خانواده را وادار به کار نموده و از سوی دیگر، زنان و کودکان همواره نیروهای ارزان کار محسوب میشدند. صاحبان کارخانهها و صنایع با به کار گیری زنان، دستمزد کمتری میپرداختند. در جنگ جهانی دوم میانگین درآمد کارگران زن ۲۱. ۳۱ دلار در هفته بود در حالیکه همتایان مرد برای مشاغلی مشابه، هفتهای۶۵. ۵۴ دلار دریافت میکردند.
گاه استخدام زنان در نیروهای امنیتی و یا نظامی با همان نگاه جنس دوم ضعیف و لطیف، به عنوان راهکاری برای بالا بردن امنیت و کاهش آسیب مردان در نظر گرفته شده است. برای مثال بنا بر اعتقاد قذافی، «راهبههای انقلابی» که محافظان وی را تشکیل میدادند میتوانستند خطر حمله به وی را کاهش دهند زیرا او باور داشت که شلیک به زنان برای اعراب کار دشواری ست (ویکی پدیا).
به هر حال، خطر خشونت و تبعیض مبتنی بر جنسیت همواره زنان سرباز را در هر پست و مقامی تهدید کرده و در کنار مرگ یکی دیگر از نگرانی های آنها تشکیل می دهد. مارگارت اتود در مورد زنان سرباز آسیب دیده از جنگ عراق مینویسد: «زنان امریکایی که از سال ۲۰۰۳ در جنگ عراق کشته شدهاند، بیش از زنانی هستند که در جنگهای دیگر امریکا از سال ۱۹۴۵ تا امروز کشته شدهاند. از سال ۲۰۰۶ نزدیک به ۲۰۶ هزار سرباز زن امریکایی به خاورمیانه اعزام شدهاند و بیشترین تعداد نیز در عراق بودند. از این تعداد، ۶۰۰ نفر زخمی و ۱۰۴ نفر هم کشته شدهاند. این زنان به شکل دردناکی تنها هستند. در عراق، زنان تنها یک سرباز از هر ۱۰ سرباز را تشکیل میدهند و بیشتر اوقات در یک جوخه به همراه تعداد اندکی زن دیگر به خدمت گرفته میشوند که البته بعضی اوقات هم هیچ زن دیگری در جوخه وجود ندارد. انزوا، سنت نظامیگری و خصومتورزی علیه زنان مشکلاتی را برای آنها ایجاد میکند که عوارض منفی آن برای زنان به اندازه خود جنگ است. تنزل رتبه، نگاه ناخوشایند و غیراخلاقی همرزمان و تنهایی به جای وفاداری، چیزهایی است که هر سرباز زنی با آن دست و پنجه نرم میکند.»
همچنین، خشونت جنسی و تجاوز از یک سو به عنوان سلاحی برای ایجاد ترس و وحشت به کار گرفته شده و از سوی دیگر روشی غیرانسانی برای رفع نیاز جنسی محسوب میشود. به همین دلیل، به نظر میرسد زنان سرباز از لحاظ امنیت در وضعیت نابهنجارتری نسبت به همتایان مرد خود قرار دارند. بنابر آموختههای فرهنگی، زن سرباز در میدان نبرد حتی اگر دو برابر مردان تلاش کند، و در این راه نیز گاه مجبور به نادیده گرفتن هویت زنانه و پیش گرفتن رفتارهای مردانه شود، اما باز به عنوان سوژهای که میتواند پاسخگوی نیاز جنسی مرد سرباز باشد، مطرح است. در همین رابطه، مرکز و مقر فرماندهی وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا، پنتاگون، اعلام کرده است که در سال ۲۰۰۸ حدود سه هزار زن در حالی که مشغول به خدمت نظام بودهاند مورد تهدید و آزار جنسی قرار گرفتهاند و این رقم در جنگ افغانستان و عراق ۲۵ درصد افزایش یافته است. پنتاگون معتقد است هشتاد تا نود درصد از موارد ذکر شده گزارش نمیشوند (گیبس، ۲۰۱۰). از سوی دیگر نیز زنان سرباز همیشه میتوانند طعمه جنسی مردان جبهه مخالف بوده و در نتیجه مورد تجاوز قرار گرفته و خشونتهای جنسی دردناکی را تجربه کنند.
زنان قربانی جنگ
بسیاری از زنان و مردان هیچگاه تمایلی به جنگ نداشتهاند. آنها حتی به عنوان شهروندان عادی در فعالیتها و تظاهرات ضد جنگ شرکت میکنند تا صدای مخالفت خود با جنگ را به گوش جامعه جهانی برسانند. زنان، گروههای صلح را تشکیل داده و به سراغ قربانیان جنگ میروند تا واقعیت پشت صحنه آن را به دنیا نشان داده و ماهیت واقعی اش را به نمایش بگذارند، اما زمانی که جنگ اتفاق میافتد، خود، قربانیان اولیه و اصلی آن هستند.
اگرچه جنگ، هم زندگی مردان و هم زنان را دستخوش تغییر و آشفتگی میکند اما زنان و کودکان در معرض آسیب بیشتری قرار دارند چرا که بدن زن، همواره میدان تاخت و تاز توحش آدمی بوده است. جنگ، اوضاع امنیت کشور را مخدوش کرده و آسیب پذیری را افزایش میدهد. آمارها نشان داده است که زنان و دختران در طول جنگ در معرض انواع خشونتهای جنسی قرار میگیرند. آنها گاه در شرایط دشوار اقتصادی ناشی از جنگ برای تامین نیازهای اولیه زندگی، دستری به غذا و سرویسهای پزشکی، مجبور به تن فروشی شده و آسیبهای جدی بدنی، بیماریهای مقاربتی، بارداری ناخواسته، سقط جنین و مسائلی از این دست را تجربه میکنند.
جنگ، موقعیت اجتماعی بسیاری از زنان را تعریف کرده و آنها را به عنوان بیوه، همسر اسیر یا مفقودالاثر به جامعه معرفی میکند. این زنان بر اساس برچسبهای مزبور باید توقعات جامعه را برآورده نموده و در قالب همین عناوین رفتار نمایند. در جوامع کوچک و یا سنتی، محدود شدن در چنین قالبهایی زندگی آسانی را در پی نداشته وگاه تجربهای محدود و متفاوت از زندگی را ایجاب میکند. حمزه هنداوی، گزارشگر اسوشیتیدپرس در گزارشی، حدود یک میلیون زن بیوه را نتیجه سه دهه تجربه جنگ در عراق میداند. وی معتقد است که این زنان به دشواری زندگی خود و کودکانشان را تامین کرده و علی رغم تمهیداتی که دولت برای زنان بیوه اندیشیده است کمک ناچیزی دریافت میکنند (هنداوی، ۲۰۱۰) .
همچنین، در شرایط جنگ که اقتصاد، روندی رو به کساد دارد، فقر و بیکاری افزایش یافته و در این میان، زنان به عنوان نیروهای ارزان با ساعات کار بیشتر و دستمزد کمتر به کار گرفته میشوند. شرایط نامناسب کارخانهها، ساعات کار طاقت فرسا، عدم نظارت مسئولان به دلیل شرایط بحرانی کشور، سوء استفادههای جنسی و جسمی صاحبان کار از شرایط نامساعد کارگران زن، اندکی از بیشمار مشکلاتی ست که زنان در وضعیت نابسامان اقتصادی تجربه میکنند. گاه خانوادهها به دلیل شرایط دشورا اقتصادی مجبور به فروش کودکان خود به ویژه دختران میشوند. برای مثال در جنگ امریکا، حدود یک میلیون عراقی به سمت سوریه پناه بردند.
انجمن جامعه مدنی در این مورد گزارش میکند که: «در حومه دمشق که زمانی بیابانی برهوت بود حدود سی کلوب شکل گرفته است که درآمد اصلیشان را از رقص دخترها که همه لباس رقص عربی به تن دارند تامین میکنند. در هر یک از این کلوبها ۵۰ تا صد دختر ۱۰ تا ۲۰ ساله کار میکنند، اما در میان آنها دخترهای شش هفت ساله هم دیده میشود. تقریبا تمام این دختربچهها آوارگان عراقی هستند که پس از جنگ عراق و به دلیل شرایط فعلی در این کشور مجبور شدهاند به کاری تن بدهند که در سازمان ملل نام “سکس برای بقا” بر آن گذاشته شده است. آنها خشونت در کشور خود را به بهای فقر و سوء استفاده جنسی در سوریه پشت سر گذاشتهاند.»
بسیاری از زنان، برای دستیابی به شرایط امنتر و یا امکان کار و کسب درآمد به همراه خانواده و یا به تنهایی مجبور به مهاجرت میشوند. آنها قانونی و یا قاچاقی کشور را ترک کرده و خطرات زیادی را متحمل میشوند. در همین شرایط است که قاچاقچیان انسان، دختران و زنان را به عنوان کالاهای جنسی، مورد خرید و فروش قرار داده و در اختیار باندهای برده داری میگذارند. آنها حتی اگر از این مرحله نیز به سلامت گذر کنند، در مرحله انتقال به کشور سوم که کشور امن محسوب میشود، شرایط دشواری را تجربه میکنند. بیهویت بودن، نداشتن اجازه کار و تحصیل و فقر، آنها را به انجام کارهای سیاه وادار میکند. پناهندگان مجبور به زندگی در کمپهای پناهندگی هستند که حتی در کشورهای پیشرفته نیز هیچ تضمینی برای حفظ امنیت این کمپها وجود ندارد. زنان و کودکان در چنین مکانهایی در معرض انواع آسیبها قرار دارند. در برخی موارد، آنها مورد تهدید و آزار جنسی، کلامی و یا حتی تجاوز قرار میگیرند. گاه احساس ناتوانی کرده و برای کسب امنیت مجبور میشوند به فردی که دارای قدرت بیشتری هست سرویس جنسی داده و تن خود را معامله کنند. نوها سلیم، سخنگوی سازمان غیردولتی آزادی زن مستقر در عراق در این باره میگوید: «این سازمان، ناپدید شدن چهارهزار زن بعد از حمله به عراق در مارس ۲۰۰۳ را ثبت کرده است که ۲۰ درصد آنها کمتر از ۱۸ سال دارند. او گفت سازمان معتقد است زنان مزبور را ربوده و به بازار تجارت جنسی در خارج عراق فروختهاند.» (انجمن جامعه مدنی).
در مجموع، چهره جنگ در اغلب موارد چه برای زنانی که در آن مشارکت داشته و چه آنها که متاثر از آن بودهاند، کریه و آزار دهنده بوده است. افسردگی، اختلال شخصیت، اختلالات خلقی و هیجانی، مشکلات خواب، استرس پس از سانحه که میتواند مربوط به از دست دادن یکی از اعضای خانواده و یا تجربه خشونت باشد، از مواردی هستند که زندگی انسانها را پس از جنگ دگرگون مینمایند. جنگ، همواره مسیر خود را با گذر از تن زن در پیش گرفته و در نهایت علاوه بر مرگ، آسیبهای جدی جسمی و روانی برای قربانیان خود به یادگار گذاشته است. اگرچه روزگار کنونی و پیشرفت تکنولوژی و صنعت، لزوم جنگهای تن به تن را کمتر کرده اما تاثیر آن بر شرایط اقتصادی و اجتماعی، همواره نتایج مشابه مخرب و طولانی را به همراه داشته است.
منابع مورد استفاده برای این مطلب:
کاسترپ، ماریانه – جنگ و سلامت روان زنان – ۲۰۰۶- مجله روان پزشکی فرهنگی
امرایی، امیلی – روایتی از کابوسهای زندگی – اسفند ۱۳۹۰- روزنامه اعتماد
http://www.etemaad.ir/Released/90-12-27/297.htm
انجمن جامعه مدنی در خلیج و خاورمیانه
http://www.tgmacs.com/pp/read/542
دی کریستف، نیکلاس – جایگاه زن – ۲۰۰۳- نیویورک تایمز
http://www.nytimes.com/2003/04/25/opinion/25KRIS.html
کمپین بین المللی توقف خشونت جنسیتی و تجاوز در جنگ – 2012
http://www.stoprapeinconflict.org
گیبس، نانسی – حمله جنسی به سربازان زن: نپرس، نگو – ۲۰۱۰ – مجله تایمز
http://www.time.com/time/magazine/article/0,9171,1968110,00.html
ویکی پدیا
هنداوی، حمزه – یک میلیون زن بیوه جنگی عراق، کمک ناچیزی دریافت میکنند – ۲۰۱۰ – اسوشیتید پرس