نیلوفر رستمی
مصاحبه با محبوبه عباس قلی زاده فعال حوزه زنان
محبوبه عباس قلی زاده، فعال حقوق زنان که نزدیک به دوسال است درآمریکا به سر می برد درحال حاضر دردانشگاه “کنتیکت” واشنگتن دی سی مشغول تحصیل دررشته مطالعات زنان است. اوهم چنین تلویزیونی با عنوان “زنان تی وی ” را درامریکا راه اندازی کرده که منحصر به مسائل زنان است. دراین گفتگو او بیشتراز زندگیش درآمریکا، برخوردش با مهاجرت وهم درباره چگونگی راه اندازی تلویزیون زنان صحبت کرده است. محبوبه عباس قلی زاده به خاطرفعالیت های فمینیستی اش درایران بارها بازداشت و زندانی شد و پس ازانتخابات سال 1388 مجبور به ترک کشورشد. اودرجنبش وال استریت درنیویورک هم حضورفعالی داشت.
– نزدیک به دو سال از مهاجرت شما به اینجا می گذرد، چه کارهایی در این مدت انجام دادید؟
اوضاع مهاجرت کنشگرانی مانند من فرق می کند با کسانیکه با انتخاب شخصیشان آمده اند. مهاجرت کنشگری مانند من اجباری بوده است. یک جورتغییر ناخواسته که هم چنان هم در خارج از کشور حوزه فعالیت مان مربوط به ایران است. با این حال خیلی مشکل است وقتی از لحاظ جغرافیایی با کشورت فاصله داری بخواهی در مسائلش هم تاثیر گذار باشی. من خیلی فکر کردم که چطور می توانم تاثیر گذار باشم. وقتی به اینجا آمدم مدت ها از خودم می پرسیدم که حالا باید چکار کنم، چه کاری می توانم در خارج از کشور و در شرایط مهاجرت انجام دهم که در داخل کشور مسیر نبود. یک سری کارها را در داخل کشور اصلا نمی توان انجام داد مثلا من “زنان تی وی ” را نمی توانستم در ایران به هیچ صورتی داشته باشم. ساده ترین دلیلش هم به سرعت اینترنت بر می گشت که اصلا داشتن تلویزیون آنلاین ممکن نیست و مسئله دیگر فضای بسته و کنترل شده داخل ایران است که چنین کاری را غیر ممکن می کند. دراین مدت بزرگترین کاری که فکر می کنم کردم راه اندازی تلویزیون زنان بود.
– فکر داشتن تلویزیون یک چیزی است، داشتن آن چیز دیگر. چطور توانستید در خارج از کشور و در این فاصله زمانی کوتاه پس از آمدنتان تلویزیونی آن هم فقط منحصر به زنان داشته باشید؟
واقعا فکراولیه ام راه اندازی تلویزیون نبود. اوایل هم به نظرم داشتن تلویزیون غیرممکن می آمد. فقط می دانستم که می خواهم فضایی برای شنیدن صدای زنان ایجاد کنم. وقتی این ایده را با افراد مختلف درمیان گذاشتم آنها پیشنهاد تلویزیون را دادند و کم کم این فکر شکل گرفت و افرادی هم بودجه را تهیه کردند. وجدی جدی تلویزیون راه افتاد. البته ما فعلا هنوز شکل رسانه ای حرفه ای را نداریم و زنان تی وی دارد مراحل جنینیش را می گذارند. زنانی تی وی کارش از25 نوامبر، روز جهانی مبارزه علیه خشونت شروع کرد. و تا به حال هفته ای یکساعت تا یکساعت ونیم برنامه تولیدی می سازد. همکاران نیز که من دلم می خواهد از آنها به عنوان ویدئو ژورنالیست نام ببرم اغلب درفرانسه، انگلیس، آلمان و آمریکا فعال هستند. بهرحال چشم انداز آینده زنان تی وی این است که بتواند در آینده زنان را درهر شرایطی مطرح و صدای آنها را منعکس کند.
– فکر می کنید چطور تلویزیونی که مدیرش و اعضایش همگی در خارج از ایران هستند، میتواند بر روی اتفاقات داخلی کشور تاثیر بگذارد؟ و یا مثلا جنبش زنان را رهبری کند و یا نماینده صدای زنان باشد؟
زنان تی وی محل وقوع فعالیت های جنبش زنان نیست، بلکه محیطی است که فقط صداهای مختلف موجود درجنبش زنان را منعکس می کند. مثل مجله “زنان” که زمانی توسط شهلا شرکت منتشر می شد، این مجله مکانی برای مطرح شدن نظرات شخصی خانم شرکت نبود بلکه گروه های مختلفی از زنان نظراتشان را در آن چاپ می کردند. و مجله زنان تلاش می کرد که تعادلی بین نظرات مختلف ایجاد کند و ازگروه های متفاوتی مطلب داشته باشد. زنان تی وی هم دقیقا همین طور است. نمی خواهد چیزی را رهبری کند. همان نقش مجله زنان را دارد منتها به صورت تصویری.
– به همان صحبت اولیه شما بر می گردم که گفتید اوایل مهاجرت از خودتان می پرسیدید چه کاری می شود در خارج از کشور انجام داد که در داخل میسر نبوده است، حالا در “زنان تی وی” قصد تولید چه برنامه های را دارید که در داخل کشور امکانش نبود؟
در داخل ایران چون همه دانشگاه ها ناگزیرازدنبال کردن سیاست جمهوری اسلامی اند و واقعا نمی شود درآنها مطالب آکادمیک پیدا کرد. اگر دانشجویی نیاز به مطالعات در حوزه زنان دارد نمی تواند مطلب قابل اتکا و تحقیقی درآنجا پیدا کند، حتی پیدا کردن منابع هم در دانشگاه های ایران مشکل است. یکی از وظایف زنان تی وی این است که مباحث تئوریک دنیای فمینیستی را که از طریق فعالان ایرانی خارج از کشور مطرح می شود ، منعکس کند. یکی دیگر از وظایفش این است که بتواند مسائل حوزه زنان در خاورمیانه را مطرح کند، بخصوص می خواهد تغییراتی که در این مدت درجهان عرب اتفاق افتاده است از زاویه زنانه اش مطرح کند. الان زنان تی وی، بیشتر روی جنبشی که در جهان عرب اتفاق افتاده، متمرکز است ، چون من براین باورم که زنان داخل ایران برای تغییر نیاز دارند با تجارب زنان خاورمیانه آشنا شوند. مسئله دیگر کارهایی است که در داخل ایران انجام می شود، اما قدرت رسانه ای شدن ندارند. زنان تی وی می خواهد آنها را مطرح کند. درست مثل کاری که فعالان حقوق بشر در خارج ازکشور انجام می دهند، آنها صدای اتفاق هایی هستند که در داخل ایران می افتد و در واقع این صداها را باز تکرار می کنند، چون عنصر داخلی نمی تواند با صدای بلند آنها را بازگو کند. من هم می خواهم در تلویزیونم این کار را به نوعی انجام دهم. بخش دیگری که به آن فکر کردم در خصوص برنامه هایی است که شهروندان ایرانی از دستاوردهای زندگی شخصیشان می سازند و برای ما می فرستند. بهرحال به طور کلی می توانم بگویم که عمده فعالیت ما انعکاس صدای زنانی است که در ایران قادر به اظهار نظر به صورت علنی نیستند و همچنین مطرح کردن جنبش های زنان در خارج ازایران است. همین طور فعالیت های زنان ایرانی خارج نشین که به صورت حرفه ای روی مسائل زنان کار می کنند.
– آیا کار دیگری هم به غیر از تلویزیون این روزها انجام می دهید؟
من در دانشگاه “کنتیکت” در حوزه مطالعات زنان تدریس می کنم و در همان دانشگاه کار تحقیقی هم می کنم اما موضوع تحقیقاتم بیشتر درخصوص جنبش زنان در خاورمیانه است. ارتباط فعالی هم با جنبش های زنده ای که در آمریکا وجود دارند پیدا کردم مانند جنبش وال استریت و جبنش های ضد جنگ.
– خب شما چه بخواهید چه نخواهید در حال حاضر در کشور دیگری هستید و به نظر می رسد تا مقطعی از آینده نیز مجبور هستید اینجا بمانید. آیا در خصوص مسائل زنان ایرانی مقیم اینجا و یا زنان آمریکایی هم فعالیتی داشته اید و یا کارهایتان منحصر به زنان داخل ایران بوده است؟
فکر می کنم درست است که حوزه فعالیت من زنان داخل ایران است اما در حال حاضر نیاز دارم که فضای واقعی جای که در آن زندگی می کنم را بشناسم و درک کنم. فکر می کنم فعالانی مثل ما وقتی در شرایط مهاجرت قرا می گیرند کارشان این است که پلی باشند بین فضای میزبان و جای که وطنشان نام دارد. اگر تاریخ را هم مطالعه کنیم همیشه آدم هایی وجود داشته اند که پلی بین دو کشور میزبان و کشور خودشان بوده اند. راستش من خیلی با جامعه ایرانی اینجا ارتباط ندارم چون فکر می کنم زمان محدودی دارم که باید آن را خرج جامعه ای کنم که در آن زندگی می کنم. واین فضا یعنی همه جمعیت کشوری که در آن زندگی می کنم. امریکا کشور چند ملیتی است و هر کدام از ملت هایش هزاران مسئله و داستان دارند. من دوست دارم با هر کدام از آنها ارتباط داشته باشم، دغدغه و مشکلات آنها را بشناسم و به مردم کشور خودم چیزهای خوبشان را منتقل کنم. غیر از این نمی شود با مسئله مهاجرت کنار آمد. اگر فقط بخواهیم در جامعه ایران زندگی کنیم فسیل می شویم. اینجا خیلی از ایرانی ها را می بینیم که بعد از مهاجرت درها را بر روی جامعه میزبان بسته اند و نتوانسته اند با تحرک و پویایی جامعه میزبان کنار بیایند و درجا زدند. وقتی این ها را نگاه می کنم فکر می کنم آنها نه اروپایی هستند، نه آمریکایی و نه حتی ایرانی. گویی با زمان حرکت نکرده اند. ولی مهاجران ایرانی موفقی هم داریم که به دلیل آمیخته شدن با جامعه میزیان نه تنها توانسته اند خودشان موفق شوند بلکه روی مسائل فرهنگی درون ایران هم تأثیر گذاشته اند. من زنان ایرانی را در اینجا می شناسم که روی مسائل ایران کار می کنند و خیلی هم در حوزه حرفه ایشان و همین طور در خصوص جایگاهی که در کشور آمریکا دارند موفق عمل کرده اند. من ارتباط زیادی با این گونه زنان ایرانی دارم.
– خانم عباس قلی زاده شما درکشورتان به عنوان فعال امور زنان شناخته شده بودید، حالا با کلی ایده و خواسته آمدهاید اینجا، فکر می کنید که جامعه میزبان تا به حال چقدر شما را پذیرفته است؟ چقدر به شما فضا داده است؟
– آدم ها در جوامع مختلف هویت و تاثیرات مختلفی دارند. من درایران کنش گر زنان بودم و به نوبه خودم کار می کردم و شناخته شده بودم. اما وقتی آدم پایش را از کشورش بیرون می گذرد دیگر نه آن هویت را دارد و نه آن تاثیر گذاری را. اگر کسی که در ایران خیلی موثر بوده و بخواهد که مردم جامعه میزبانش هم مانند جامعه خودش نگاهش کنند، اشتباه است چون هیچ وقت این اتفاق نمی افتد. بگذارید اینطور بگویم آدم ها نقش شان طی مهاجرت عوض می شود. بخصوص مهاجری که بدون خواست خودش از کشور بیرون آمده باشد، وضعیتش بدتر است. او برای بقایش باید کارهایی انجام دهد که قبلا انجام نداده است. آسیب های روحی شدیدی هم می خورد. مهاجر اجباری روابط داخل کشورش را از دست داده، خانواده اش، اموالش را. و دیگر حق برگشت هم ندارد. یک جور در تبعید است. ریشه هایش از بین رفته است و در نظر مردم کشور میزبان یک آدم معمولی، یک مهاجر است مثل میلیون ها مهاجر دیگری که روزانه از کنارشان در خیابان ها رد می شوند. البته همان طور که آنها مسئله شان من نیستم من هم مسئله ام آنها نیست. خیلی غریب است این وضعیت که فقط کسیکه مهاجرت کرده این را می فهمد. من هم مسئله ام مشکلات زن سیاه پوست اینجا نیست درحالیکه اینجا زندگی می کنم و به قول شما بخشی از آینده ام را هم در اینجا خواهم گذراند، مسئله من هنوز زنان کشورم است. اما متاسفانه من با اتفاقات داخل ایران فاصله دارم. انگیزه هایم نیز ممکن است مثل قبل شدید نباشد. هزاران تناقض پیش می آید راستش بخشی از مردم کشورمیزبانت نیز که قبلا با تو به نوعی درارتباط کاری بوده اند، تو را به دلیل شرایط و فضای سیاسی و اجتماعی که در آن قرار داشتی دوست داشته اند و نه به خاطر خودت. بنابراین وقتی آدم محیطش را از دست می دهد. روابطش را از دست می دهد همین آدم ها رفتارشان را با او تغییر می دهند و اینها حقایقی است که آدم وقتی در مهاجرت است به آن می رسد و باید آن ها را قبول کند. به همین دلیل مهمترین سوالی که آدم باید از خودش بپرسد این است که حالا که در وضعیت مهاجر قرار گرفته چه کاری می تواند انجام دهد که نمی توانست در ایران انجام دهد.
– خوب شما چه کاری می خواهید بکنید؟
– اینکه شهروند عادی بودن در اینجا را بپذیرم، با آن کنار بیایم و بتوانم خوشحال زندگی کنم. در عین حال به عنوان کنشگر دنبال جریانات زنده در این جامعه بگردم. چون روح کنشگری هیچ وقت از بین نمی رود. محبوبه داخل ایران ممکن است از بین برود اما روح کشنگری همیشه زنده است، همیشه با آدم است و می تواند آدم را خیلی جاها نجات دهد. درست است که من دیگر نمی توانم بروم جلوی زندان اوین بایستم، نمی توانم در اینجا همان انگیزه های قبلی را داشته باشم اما به جایش می توانم جنبش های اینجا را پیدا کنم و به آنها وصل شوم. من نیاز دارم که در این مقطع فقط جریان های زنده جامعه ای که در آن زندگی می کنم را شناسایی کنم و بعد با آنها همکاریم را شروع کنم تا زنده بمانم. غیراز اینها داشتن زنان تی وی کلی انگیزه است برای زندگی.
– در این مدت آیا توانستید که این جنبش ها را پیدا کنید و با آنها همکاری کنید؟
من وقتی برای جنبش اشغال وال استریت به نیویورک رفتم و خودم را به این جریان وصل کردم تقریبا همان احساسی را داشتم که در تظاهرات داخل ایران داشتم. همان قدر پرشور، همان قدر طالب تغییر و همان قدر زنده. فقط باید جریان های زنده اینجا را پیدا کنم و خودم را به آنها وصل کنم.
– واقعا همان شور و حسی را اینجا تجربه کردید که در داخل ایران داشتید؟ همه چیز در جنبش وال استریت شبیه تظاهرات ایران بود؟
مسلما ترس و هیجانی که در فضای ایران وجود داشت درفضای امن اینجا وجود ندارد. من چه درجنبش وال استریت و چه جنبش های دیگر و یا مثلا تظاهرات در دفاع از نسرین ستوده در ژنو که شرکت کردم هیچگاه نتوانستم آن حس و شوری که در تظاهرات و کمپین های داخل ایران داشتم را تجربه کنم. منظورم آن حس و حالی است که در ایران آدم درگیرش بود که فکر می کرد دارد کار پرخطری می کند وهر لحظه امکان دستگیری وجود داشت. در ایران کنشگری حرکتی خطرناک بود که درآن فضا خیلی از حس های آدم مثل ترس وهیجان در او زنده می شد. مسئله شجاعت برایش مطرح می شد و این سوال که چقدر این کار برایش مهم است که حالا برای آن دارد خودش را به خطر می اندازد و اگر برایش آنقدر مهم نبود پس می زد و می رفت در خانه می نشست. مسئله دیگر خود روح تغییر درعمل کنشگری است. کنشگری که فقط هیجان و آرمان و چالش بین حس های مختلف انسان نیست. قسمت مهمش این است که من به عنوان فعال اجتماعی بتوانم با کاری که می کنم تغییری در روند زندگی بشری ایجاد کنم. این کار را به خوبی درخارج از ایران هم می توان انجام داد. بنابراین من هیچگاه در فضای خارج از ایران در اینگونه برنامه ها حس خطر، نگرانی و هیجان نکردم. اما واقعا احساس کردم که سهمی در تغییر دارم.
درهر کشوری جنبش های خاصی بر اساس مقتضایت آن جامعه وجود دارد. اگر ما کنشگرانی که از ایران مهاجرت کردیم خودمان را به جنبش های زنده جامعه میزبان وصل کنیم، می توانیم نه تنها حس کنشگری را هم چنان در خودمان زنده نگه داریم بلکه می توانیم روی جنبش های داخل ایران هم تاثیر بگذاریم و آن ها را نیز به روز کنیم. ما دردنیایی زندگی نمی کنیم که هر کسی در جزیره ای زندگی کند که به دیگری ربطی نداشته باشد. شما الان می بینید که چقدر جنبش سبز به لحاظ فرم و شکل شبیه جنبش عرب و وال استریت است. اینها از هم تغذیه می کنند و شبیه به هم هستند. من با این اندیشه که حالا در خارج از ایران هستیم و دیگر نمی توانیم کاری کنیم و گوشه ی منزوی شویم و خودمان را به روزمره گی عادت دهیم واقعا موافق نیستم.
– به عنوان آخرین سوال آیا از روزهایی که اینجا می گذرد حس خوبی دارید؟ و فکر می کنید بتوانید در جامعه جدیدت ، یعنی آمریکا موفق باشید؟
خب مسلم است از روزهای اول که آمدم حالم خیلی بهتر است. چون هر چقدر می گذرد آدم می تواند بیشتر راه های را پیدا کند که خودش را با شرایط فعلی هماهنگ کند. خب الان خیلی بهتر شده ام از گذشته و حتما درآینده بهتر می شوم. البته خیلی طول کشید که این فرمول را پیدا کنم که اگر بخواهم به عنوان یک کنش گر به حیاتم ادامه بدهم، حیاتم به این معنا نیست که در را به روی جامعه میزبانم ببندم و فقط بینم در داخل ایران چه می گذرد. اگر بخواهم کار کنم باید با جامعه میزبانم کنار بیایم و بعد داشته هایم را به کشور منتقل کنم. حالا از این دریافتم خوشحال هستم. خوشحال از اینکه مهاجرت باعث نشد که روح کنشگری از من گرفته شود.