عرصه سوم – مهناز افخمی، وزیرپیشین امورزنان دردوران قبل ازانقلاب ومدیر فعلی سازمان بینالمللی زنان برای آموزش و مشارکت است. افخمی تلاش یکصد ساله اخیرزنان ما برای به دست آوردن جایگاه حقوقی برابر با مردان و جنبش جدید دموکراسی خواهی درپی آخرین انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 را به یکدیگر مرتبط می داند. اومعتقد است که جنبش سبز درایران تداوم حرکتی است که نزدیک به یک قرن پیش آغاز شد، و فرازها، فرود ها و تغییر و تحول های تکاملی و انقلابی پرشماری را پشت سر گذاشت. گفتگوی هومن عسکری با مهناز افخمی را دراینجا می خوانید.
هومن عسکری
ندا آقا سلطان تجسم چهره یک ملت
نزدیک به سه دهه، معدود تصاویر زنانی که از ایران به خارج می رسید و درمعرض دید جهانیان قرار می گرفت، جمعیتی را نشان می داد که حجاب اسلامی شان نوعی پذیرش و تسلیم در برابر شرایط و شاید رضایت مندی از وضعیت موجود را القا می کرد. به ندرت اتفاق می افتاد که انتشار یک یا چند روایت، این تلقی را در ذهن ها ایجاد کند که زنان ایران از جایگاه اجتماعی خود ناخشنود و خواهان تغییر وضعیت زندگی خود هستند. گذر زمان و ظهور فن آوری های اطلاعاتی و مخابراتی نوین، اما، تصویر ایستای موجود را یک بار و برای همیشه تغییر داد.
اکنون جهان این امکان را داشت که چهره ای متفاوت از زنان ایرانی را از طریق لنز دوربین های «تاروَندان»[netizens] درون مرزها مشاهده کند. این روایت نشان می داد که تسلیم و پذیرشی که در طول سالیان توسط برخی رسانه ها تبلیغ می شد اساساً وجود خارجی نداشته است. در سال 1388، زنان ایرانی به معنای واقعی کلمه ایستادند و دنیا را واداشتند که همراه و همگام با آنها به وضعیتشان توجه نشان دهد. آنان پیشگامان اعتراض ها و تظاهرات سراسری علیه نظام اسلامی شدند، خیزشی که با نام «جنبش سبز» در جهان شناخته شد. چندی نگذشت که این جنبش چهره ای انسانی و قابل درک تر یافت: چهره زنی جوان که در اثر اصابت گلوله نیروهای بسیجی جان خود را از دست داد. بر خلاف بیشتر قهرمانان ملی جامعه مردسالار ایران، این بار «ندا»، دختری جوان، به تجسم چهره ملت تبدیل شد. ندا از آن جهت خاص بود که از خواص نبود. او آینه تمام نمایی از دختران ایرانی بود که در جامعه پس از انقلاب به دنیا آمدند و بالیدند، زنانی که یکی از وجوه مشترک شان آنست که به اندازه سال های نوری با تصاویر منطبق بر ارزشهای مورد تأیید جمهوری اسلامی فاصله دارند.
تقریباً دو نسل پیش از ندا و هم سن و سالان او، مهناز افخمی دیده به جهان گشود. در ایران آن سال ها در 1319 خورشیدی، فرصت های زیادی را نمی شد برای یک دختر متصور بود. با این همه، مهناز افخمی مایه شگفتی همگان شد و توانست طی یک زندگی حرفه ای استثنائی، با زحمت بسیار برای پیشرفت زنان کشور فعالیت کند.
وزیر امور زنان
مهناز افخمی در 13 سالگی ایران را به قصد تحصیل در ایالات متحده ترک کرد. در 17 سالگی به شورای صنفی دانشجویان پیوست. در 1345 به ایران بازگشت و در کسوت استاد زبان انگلیسی دردانشگاه ملی به کار پرداخت. او درهمین زمان انجمن زنان دانشگاه را بنیان گذاشت. و از سال49 13 تا 1357 دبیرکل سازمان زنان ایران .و در 1353، مهناز افخمی به عنوان وزیر امور زنان به عضویت کابینه در آمد.
وب سایت او برگزیده شدن افخمی به وزارت را به «یک سال کنشگری مداوم و شدید در سال جهانی زنان (1975 میلادی)» مرتبط می داند. افخمی و همکارانش در آن سال ها به دستاورد ها و پیشرفت هایی در زمینه حقوق زنان دست یافتند. گروه تحت مدیریت مهناز افخمی توانستند، برای مثال، قوانین ایران را تا سال 1356 به گونه ای تغییر دهند که زنان در طلاق به حقوقی برابر با مردان دست یابند و حداقل سن ازدواج برای دختران از 15 سال به 18 سال افزایش یابد. افخمی هم چنین پایه گذار طرح ریزی و ارائه مجموعه قوانینی برای حمایت از اشتغال زنان ایرانی شد.
انقلاب اسلامی
با وقوع انقلاب اسلامی، پیروزی آیت الله خمینی و آغاز روند اسلامی کردن کشور به ظاهر تمامی دستاوردهای افخمی و دوستان او به یک باره از دست رفت و اوضاع به سمت و سویی مخالف به حرکت افتاد. در معادله جدید، درست یا غلط، آیت الله خمینی از یک سو در قالب نماد سنت در برابر شاه به عنوان نماد نوگرایی ایستاده بود. در مصاحبه پیش رو، مهناز افخمی طی گفت و گویی با نویسنده به یاد می آورد که چگونه مسائل زنان به آبشخور اصلی رویارویی میان این دو گفتمان تبدیل شد:
“آیت الله خمینی در بهمن ماه 1357 به قدرت رسید – و پیش از آنکه قانون اساسی جدیدی وضع شود ودولت دیگری امور را در دست گیرد و یا اینکه تغییرات بنیادین دیگری صورت گیرد – قبل از هر چیزی ایشان قانون حمایت از خانواده را لغو کرد.”
البته، تحولات صورت گرفته توسط انقلاب اسلامی در ایران نه تنها حاصل عمر افخمی را، که زندگی او را یکسره تغییر داد. در حالی که درآن زمان در ایالات متحده در مأموریت به سر می برد، با خبر شد که به جرم «فساد درزمین و جنگ با خدا» حکم اعدام غیابی برایش صادر کرده اند. به این ترتیب زندگی مهناز افخمی در غربت آغاز شد. با همین اتهام بود که انقلابیون بسیاری از مقامات رده بالای نظام شاهنشاهی، از جمله امیر عباس هویدا نخست وزیر سابق، را به جوخه اعدام سپردند. روحانیون روز به روز مواضعی واپسگرایانه تر اتخاذ می کردند و به عنوان یکی از نخستین مقررات حکومت اسلامی حجاب زنان را اجباری اعلام کردند، تعدادی از مناصب و شغل ها را برای زنان قدغن کردند و تحت عنوان «انقلاب فرهنگی» برای تصفیه کارکنان و بازبینی مواد درسی، دانشگاه های سراسر کشور را دو سال تمام به حالت تعطیل درآوردند. نظام آموزشی جدید اشاعه دهنده یک ایدئولوژی خاص دین سالار بود که در آن مواردی مانند موسیقی و رقص ممنوع و حذف شده بود.
زندگی در غربت
اما در تبعید و به دور از ایران هم مهناز افخمی از دنبال کردن اهداف و برنامه های خود، چه در ارتباط با ایران و چه در مقیاس جهانی، دست بر نداشت. در طول آن سال های تیره و تار، مهناز که وزارت را به عنوان آخرین سابقه شغلی خود داشت، تصمیم گرفت مانند سال های پیش از صدارت در کسوت کنشگری فعالیت های خود را پی گیرد و برای حقوق زنان مبارزه کند اما این بار در عرصه ای جهانی.
افخمی تا به امروز کمک رسانی به هم میهنان خود در ایران را ادامه داده و تلاش کرده فعالان درون مرزهای کشور را در پیشبرد اهداف شان و مقاومت در برابر تأثیرات مخرب انقلاب یاری کند.
چندی بعد از پیروزی انقلاب 57، افخمی «بنیاد مطالعات ایران» را در سال 1360 تأسیس کرد. او با بسیاری از سازمان های حقوق بشری همکاری داشته، به مدت ده سال عهده دار معاونت موسسه بین المللی «خواهری جهانی» بوده، و همچنین به عضویت هیئت مشاوران «بخش زنان سازمان دیده بان حقوق بشر» در آمده است. وی در سال 1379 سازمانی جدید با نام «مرکز مشارکت زنان برای آموزش حقوق بشر، توسعه و صلح» (دبلیو.اِل.پی) تأسیس کرد.
از مهناز افخمی تا کنون چندین کتاب، مقاله و کتابچه های متعدد منتشر و به زبان های مختلف ترجمه شده است. نوشته های او به شکلی گسترده در دانشگاه ها، سازمان های مردم نهاد فعال در امور زنان و نهاد های بین المللی به عنوان منابع مرجع مورد استفاده قرار گرفته است.
امروز تقریباً چهل سال می شود که این زن ایرانی برای دفاع از حقوق زنان علیه هرگونه آپارتاید جنسی ایستاده است، آپارتایدی که، آنگونه که خود او می نویسد، “به نام سنت، مذهب، همبستگی اجتماعی، اخلاق یا نوعی ملغمه از ارزش های والا” بر زنان تحمیل می شود.
جنبش زنان درایران
اما پرسش این است که آیا فعالیت های افخمی و زنانی مانند او درایران تأثیری بر زندگی زنان داشته است؟ یا اینکه تمامی آنچه در طول سالیان رشته بودند پنبه شد و با قدرت یافتن روحانیون در 1357 دستاورد هایشان یکباره بر باد رفت؟
به باور افخمی جنبش هیچگاه متوقف نشد: “جنبش سبز در ایران تداوم حرکتی است که نزدیک به یک قرن پیش آغاز شد و فرازها و فرود ها و تغییر و تحول های تکاملی و انقلابی پرشماری را پشت سر گذاشت.” او وضعیت کنونی در ایران را “مرحله ای دیگر از جنبشی در جریان” توصیف می کند.
سیما، یک زن ایرانی که حدود 60 سال سن دارد، می گوید به اعتقاد او دستاورد های زنان ایرانی در سال های اخیر، به رغم تمامی فشارهای شدید و بدرفتاری ها، ادامه جنبشی ماندگار است که پیش از انقلاب شروع شد و کماکان ادامه یافت. او روند روشنگری و مقاومت زنان ایرانی را آن چنان مؤثر می داند که، از دید او، “در غیر این صورت ایران یک افغانستان دیگر با شرایطی به مراتب بد تر برای زنان می بود.”
یک ایرانی دیگر به نام مریم، که او نیز دهه ششم زندگی خود را می گذراند، به خاطر می آورد که چگونه توانست پس از به انجام رساندن تحصیلات مناسب به عنوان معلم به استخدام دولت درآید و با کسب درآمد، مستقل از خانواده خود زندگی کند. مریم می گوید هنوز آن زمان را به یاد دارد که او و برخی از دوستانش تصمیم گرفتند رفتار فرهنگی متفاوتی از خانواده های خود برگزینند و “به محض اینکه سوار اتوبوس هایی می شدیم تا از شهرستان های کوچک محل سکونت مان به دانشسرای محل تحصیل در شهری بزرگتر برویم روسری ها و چادرهایمان را برمی داشتیم.”
مجموعه تحولات تاریخی سالیان بعد نشان داد اگر چه تجربه مریم و دوستانش زندگی این نسل از دختران ایرانی را در دوران پیش از انقلاب دستخوش تغییر کرد، شاید بتوان بخشی از رویداد های درون جامعه را در سال های بعد به نوعی واکنشی ناشی از این تحولات دانست.
مهناز افخمی در سایت رسمی خود می نویسد:
“به نظرم اشتباه اصلی ما این نبود که کارهای دیگری را که می بایست انجام دهیم، انجام ندادیم. اشتباه اصلی ما این بود که شرایطی را ایجاد کردیم که تضاد های ناشی از نوگرایی، پیشرفت، برابری، و حقوق بشر، به ویژه حقوق زنان، افزایش یافت و واکنش به کارهای ما شاید فشار زیادی بر بافت اجتماعی کشور وارد کرد.”
مهناز افخمی می گوید فکر می کند آنچه در انقلاب ایران اتفاق افتاد: “تجربه جهانی جدیدی بود که در آن ظهور مذهب سیاسی را به عنوان یک ایدئولوژی نظاره گر بودیم.” وی در ادامه توضیح می دهد، “تنها زنان نبودند که در برابر شعارهای جدید و شیوه های نوین بسیج توده ها فریب خوردند، بلکه گروه عظیمی از نخبگانِ گروه های مختلف نیز شرایط مشابهی داشتند، حتی سیاست گذاران و سیاستمداران درآن دوران فکر می کردند این حرکت به جنبشی دمکراتیک و مشارکتی خواهد انجامید؛ که به سوی جامعه ای بازتر و بر مبنای تکریم بیشتر حقوق بشر خواهد رسید؛ که البته، دیدیم که نه تنها اینگونه نشد بلکه شرایط حتی به نقطه ای در تضاد آشکار با چنین آرمان هایی ختم شد. تفاوت بین زنان و گروه های دیگر این بود که آنها اولین گروهی بودند که به اشتباه خود پی بردند و نخستین کسانی بودند که در مقابل حاکمان جدید بپا خاستند و نارضایتی خود را به آنان نشان دادند.”
افخمی با اشاره به ادبیات آیت الله خمینی و معنای متفاوت واژگان در کلام او، نظر خمینی درباره «زنان به عنوان ابزار جنسی» را مثال می زند، – که مواضع مورد نظر گروه های فمینیستی نیز هست. اگر چه، منظور رهبر انقلاب اسلامی در واقع این نبود که زنان می بایست به عنوان انسان هایی با حقوق برابر در جامعه به کار و فعالیت بپردازند، بلکه زنان مورد نظر او “انسان هایی پیچیده در چادر مشکی بودند که می بایست از فساد دور نگاه داشته شوند.” همین مسئله درباره مفاهیمی مانند “دمکراسی، آزادی و مشروعیت” نیز صادق است. آنچه این واژگان در نظر بسیاری معنا داشتند برای آیت الله معنای متفاوتی داشت. ادبیات عوام فریبانه و استفاده ازعبارات مورد اقبال عمومی با معانی متفاوت بسیاری را فریب داد.
امروز ایران دارای یک اکثریت تحصیلکرده، اما محروم است که توسط زنانی تربیت شده اند که هویتشان در دوران پیش از انقلاب شکل گرفته و قوام یافته است. شاید همین واقعیت یکی از دلایل بروز برخورد مداوم میان گفتمان هایی باشد که در جنبش های اخیر ایران ظهور یافت. افخمی ریشه این تضاد را در “جامعه مدنی مدرن، پیشرفته و سطح بالای ایران به ویژه در حیطه کنشگری زنان، تشکیلات زنان و بسیج و آگاهی زنان” می بیند. وی می افزاید زمانی که یک جامعه مدنی نوگرا با مجموعه ای از قوانین و نظام حکومتی نا به هنجار از جهت تاریخی روبرو است، به طور پیوسته ناسازگاری عمیقی را در جامعه شاهد خواهیم بود. این شرایط دقیقاً همان چیزی است که هم اکنون در تضاد آشکار بین ایدئولوژی جمهوری اسلامی و واقعیت زندگی زنان ایرانی می بینیم. جامعه و زنان درهرمرحله ناچار به عقب راندن حکومت شده اند و تا حدی هم در این زمینه موفق عمل کرده اند.
با این وجود افخمی اذعان می کند که هرگونه اقدام آشکاردر برخی حیطه ها، مانند تلاش برای لغو حجاب اجباری، ازدید حاکمیت زیر سؤال بردن مشروعیت و اعتبار رژیم اسلامی خواهد بود. میزان زمان، نیرو و منابعی که تاکنون توسط جمهوری اسلامی تنها برای نگاه داشتن روسری بر سر زنان ایرانی صرف شده حیرت انگیز است. این حکومت کماکان به چنین رفتاری ادامه می دهد چون برای آنها حفظ حجاب زنان در حکم نمادی از اعتبار و وجاهت شان است. اما آیا این امر بدان معناست که زنان در یک فاز دیگر در برابر سیاست های مشت آهنین رژیم روحانیون عقب خواهند نشست؟
افخمی می گوید، “زنان تا به امروز تا جایی که امکانات انسانی شان اجازه داده است، علیه این محدودیت ها، خشونت ها و پرخاشگری ها هر آنچه در توان داشته اند انجام داده اند.”
مهناز افخمی و همکاران او نیز هم چنان به ایفای نقش خود مشغولند. او می گوید تلاش گروهش براین هدف متمرکز است که زنان درون کشور را با کنشگران دردیگر نقاط جهان، بخصوص در خاور میانه و شمال آفریقا،درارتباط نگاه دارد. دراین راستا آنها تا کنون عناوین زیادی از کتاب های آموزشی، کتابچه های راهنما و ابزار یادگیری را ترجمه و بر روی شبکه اینترنت قرار داده اند.
گروه تحت مدیریت مهناز افخمی همچنین روایت های خود از آنچه امروز درایران اتفاق می افتد را ترجمه کرده و در میان ده ها هزار سازمان مردم نهاد در سراسر جهان پخش کرده اند. در قبال موج جدید تبعیدی های ایرانی ، در تلاش برای پشتیبانی از آنها فعالند. و به این دسته از کنشگران برای ادامه زندگی در خارج از کشور وحفظ ارتباط با حلقه های درون کشور یاری می رسانند.
در زبان انگلیسی [و نیز فارسی] ضرب المثلی هست که می گوید دختر را ازروی مادرش باید شناخت.عکس ها و فیلم های دختران ایرانی که در اینترنت موجود هست هیچ شباهتی به خانم احمدی نژاد ندارد که با چادر مشکی بر سر تنها یک سوم از چهره اش نمایان است. شاید این همان زمینه ای است که «ندا» در آن به دنیا آمد وخیلی زود تبدیل به چهره ملتی شد که مدت هاست دچار سوء تفاهم، سوء درک و سوء مدیریت شده است.
برای متن انگلیسی این گفتگو ازسایت انگلیسی عرصه سوم دیدن کنید:
Read this in English here.