علی افشاری
المپیک 2012 لندن به پایان رسید. در این المپیک ورزشکاران ایرانی علی رغم حضور ضعیف تیم های تکواندو و کشتی آزاد خوش درخشیدند. آنان به لحاظ کسب مدال با افتخار در رده هفدهم جهان قرار گرفتند. اما در واکنش به موفقیت ملی ورزشکاران ما در المپیک برخی از فعالان دنیای مجازی با برخوردی منفی و به نحو غیر عادی به سرزنش کسانی می پرداختند که از کسب مدال های ورزشکاران ایرانی ابراز خوشحالی می کردند. این سمت گیری که گاهی حالت تند و پرخاشگرانه ای نیز به خود می گرفت، پرده از یکی از مشکلات فرهنگ سیاسی و فعالیت های مدنی در ایران بر می دارد. این مشکل تداخل حوزه های متفاوت و متمایز سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، فنی و تخصصی است. گویی همگان باید فقط یک یعد را در نظر بگیرند. و یا اگر کسانی با حکومت مخالف هستند و یا موضع انتقادی نسبت به عملکرد آن دارند، تحت هیچ شرایطی نباید از مبارزه و یا فعالیت اعتراضی نسبت به حکومت غافل شوند و همه هم و غم خود را باید در این راه بگذارند.
در این نگرش تمامی حوزه های گوناگون در جامعه ایران در تیول و کنترل محض حکومت ارزیابی می شود. گویی جامعه موجودیت مستقلی ندارد و هر دستاوردی که حاصل شود ناگزیر اعتبار آن به جیب دولت واریز می شود. بنابراین کسی که در اردوگاه اپوزیسیون سیاسی و یا نیروی جامعه مدنی مستقل از دولت قرار می گیرد، نباید در صحنه های اجتماعی که دولت نیز پشتیبان موفقیت و پیروزی است، وارد شود. و باید یا بی اعتنایی اختیار کند و یا به تخطئه این پیروزی بپردازد.
البته این رویکرد پارادوکسیکال نیز است. از یک سو بر عدم هر گونه فعالیت که باعث پیشرفت کشور و موفقیت در میادین جهانی شود ،اصرار دارد. از سوی دیگر نیازمند حضور و رشد نیرو های منتقد در جامعه است. به عنوان مثال چشم به رشد جنبش زنان دارد. اما خوب طبیعی است که برای پیشرفت زنان، آنان باید در داخل جامعه فعالیت کنند تا بتوانند حضور اجتماعی خود را افزایش داده و سهم بیشتری از موقعیت های علمی ، اقتصادی و اجتماعی را از آن خود سازند. چنین رویکردی با این نگرش در تعارض می افتد چون به عنوان مثال افزایش جمعیت دانشجویان دختر نیز می تواند تبلیغی برای حکومت باشد. بنابراین باید دانشجویان دختر به دانشگاه نروند! بر همین مبنا نخبگان علمی کشور نباید در المپیاد های علمی شرکت کنند و یا در مجله های تخصصی دنیا مقاله بدهند!
چگونگی استدلال
اما اهم استدلال های افراد مدافع بشرح زیر است . وقتی اشخاص زیادی در زندان هستند و با سختی های زیادی دست و پنجه نرم می کنند،خوشحالی معنا ندارد. وقتی سرکوب در حوزه های مختلف رو به گسترش است و به عنوان نمونه طرح افزایش دانشگاه های تک جنسیتی در دست اجرا است، و یا مردم از تورم و گرانی به ستوه آمده اند، شادی برای چند مدال نهایت بی مسئولیتی است. در برخوردی مشابه گفته می شود وقتی کشور در حال نابودی است و همه هستی آن در حال از بین رفتن است، چه جای خوشحالی برای موفقیت های ورزشی است؟ خانه از پای بست ویران است!
اما نگاه دیگری که طرفداران بیشتری دارد مدعی است کسب مدال باعث برافراشته شدن پرچم جمهوری اسلامی می شود. و در نتیجه تبلیغات برای حکومت است و لذا تصور مثبتی از جمهوری اسلامی در جامعه جهانی ترسیم می شود. بنابراین باید میادین ورزشی را تحریم کرد. ورزشکاران مردمی آنهایی هستند که حاضر نمی شوند برای جمهوری اسلامی به صحنه بیایند. این دلایل مهمترین استدلال ها هستند. اما قطعا ادله مخالفین بیشتر از این موارد است. به جهت رعایت اختصار همین دلایل مورد نقد قرار می گیرند.
تفکر سنتی اپوزیسیون چه اشکالاتی دارد؟
نخست باید توجه داشت اگر چه این نوع برخورد معمول از سوی اپوزیسیون سنتی برانداز و انحلال طلبان دنبال می شود، اما در دیگر بخش های مخالفین نیز طرفدار دارد. بحث پیرامون شادی و اندوه خارج از حوصله این بحث است. اما در خصوص موارد دیگر باید گفت مبنای استدلال مخالفین که هرچه کشور بیشتر در غرقاب شکست و پریشانی فرو برود، آنگاه فرصت رهایی بیشتری برای جامعه فراهم خواهد شد. به عبارت دقیق تر خرابی هر چه بیشتر وضعیت موجود ،پیش نیاز و شتاب دهنده بازسازی اساسی کشور است. بنابراین در تمامی حوزه ها باید بگونه ای عمل کرد تا نه تنها موفقیتی حاصل نشود بلکه کوشید تا ناکامی ها و مشکلات بیشتر گشته تا اعتراضات به ناکارآمدی حکومت بیشتر شده و نهایتا به سقوط آن بیانجامد.
جدی ترین اشکالی که به این استدلال وارد است این همانی و یکسان انگاری آن پیرامون حکومت ،کشور و جامعه است. گویی تمامی حوزه های جامعه هیچ تمایز و انفکاکی از حکومت ندارد و همه چیز در اراده حکومت مستبد است که به دلخواه خود هرگاه اراده کند تمام جامعه را میتواند بسیج کند. یعنی هنرمندان، ورزشکاران ،متخصصان، کارشناسان،اساتید دانشگاه ، وکلاء و غیره که در جامعه فعال هستند،به نوعی عوامل غیر مستقیم حکومت هستند. و موفقیت آنها به منزله موفقیت حکومت است. چنین نگرشی با واقعیت در تعارض است و تمایزهای موجود در حوزه های مختلف جامعه و مقاومت هایی که در برابر تحکیم خواست اقتدار گرایان در جریان است را نادیده می گیرد. قطعا این تمایزها در حد مورد انتظار نیرو های انحلال طلب و یا به طور کلی اپوزیسیون نیست. اما اولا قرار نیست چنین باشد چون این ورزشکاران و یا هنرمندان اهداف دیگری دارند. و مسیر فعالیت آنها مستقل از حکومت است و هیچ نسبتی هم با کارگزاری دولت ندارند. بلکه تنها می کوشند در چهارچوب واقعیت های موجود زندگی مستقل خود را داشته باشند.
از سوی دیگر هیچ تضمینی وجود ندارد که حتما ویرانی هر چه بیشتر به زمین گیر شدن حکومت خودکامه منجر گردد. در بهترین حالت می توان گفت این یک احتمال است اما در عین حال ریسک ها و تبعات منفی جدی نیز دارد.
این دیدگاه نخست تمایز بین کشور و حکومت غیر مردم سالار را در نظر نمی گیرد. مملکت در حوزه زیر ساخت ها، امور فنی، اجتماعی، صنعتی، فرهنگی و آموزشی باید پیشرفت کند. عقب نگاه داشتن کشور در هر سطحی می تواند ضربات سنگینی به منافع ملی و توسعه کشور بزند و در مقاطعی نیز عقب ماندگی جبران ناپذیر است. اساسا انتقاد و اعتراض مخالفین مسئول و متعهد به ناکارآمدی،ضعف و اراده عمدی حکومت در جلوگیری از پیشرفت کشور است . حال اگر خود آنها به خواهند مستقیم و یا غیر مستقیم به تخریب کشور و عقب ماندن از قافله یشرفت دامن بزنند، طبیعی است که منزلت اجتماعی آنها در بین مردم زیر سئوال می رود .
ادعای پیشرفت و پسرفت حکومت به خودی خود معیار تشخیص عمل درست و یا امر تعیین کننده نیست. بلکه باید دید این پیشرفت در چه سطحی است اگر همسو با پیشرفت کشور و منجر به بهبود حال ملت است باید از ان استقبال کرد. چون اختلاف با حکومت که منشا شخصی و کینه توزانه ندارد، بلکه مبتنی بر اعمال غلط و ظالمانه حاکمان است. اما اگر این پیشرفت ها واهی بوده و یا به ضرر ملت و کشور بوده و صرفا جنبه تبلیغاتی برای حکومت غیر مردمی داشته باشد باید آن را تخطئه کرد.
هم چنین باید در نظر داشت که در این نگرش الویت فروپاشی وضع موجود است و به آینده توجه لازم را ندارد. اما در تفکری که مسئله اصلی گذار به دموکراسی است، و مخالفتش را در چهارچوب پیشرفت کشور ، توسعه آزادی ها و کرامت انسانی بیان می کند، با تفکیک قائل شدن بین مهین و دولت سعی دارد مشوق سازندگی و پیشرفت باشد. و اگر در بعضی از مسائل با حکومت همسویی هایی نیز صورت بگیرد ، به آن اعتنایی نمی کند. بلکه اعتراض و انتقاداتش را بر عملکرد غلط و ساختارهای نامناسب درجامعه متمرکز می کند. هم چنین سعی می کند موفقیت در حوزه های مختلف اجتماعی را پیروزی مردم و جامعه جلوه بدهد. واقعیت مسئله آنست که باید با سوء استفاده حکومت مقابله کرد.
موفقیت اجتماعی از نگاه مدافعان گذار به دموکراسی
اساس موفقیت برای خود جامعه و افرادی است که با توجه به توانایی و زحماتی که متحمل می شوند، خود را بالا می کشند. تبلیغات حکومت امر ثانویه است. ورزشکاری که زحمت می کشد و خو درا به جایگاه قهرمانی می رساند مزد تلاش های شخصی اش را می گیرد.
اما در نگاه مدافعان گذار به دموکراسی لزوما گسترش فضای تیره و تاریک در جامعه نتیجه بخش نیست. اگر چه می توان نابودی ساختار های پوسیده و ناکارامد را در نظر گرفت. اما جامعه برای عبور موفق از سد سرکوب حکومت جبار نیازمند نشاط سیاسی و سرزندگی است.
موفقیت های مختلف در حوزه های ورزشی و هنری به جامعه طراوت می دهد، و امید برای دگرگون سازی وضع موجود را افزایش می دهد. این امر یک مسئله کلیدی است. حرکت های بزرگ تحول خواهانه در تاریخ معاصر کشور عمدتا پس از یک دوره نشاط نسبی و تحرک جامعه رخ داده اند. فضای راکد و سرد معمولا افراد را منفرد و منزوی کرده و به سمت دوری گزینی و انزوا سوق می دهد.
هم چنین باید توجه داشت دموکراسی در چهارچوب دولت – ملت شکل می گیرد. بدون وجود یک ملت که بر سر یک سری مسائل و خواست ها اشتراک نظر دارند و خود را اجزاء یک پیکره واحد می دانند ،نهال دموکراسی بر نمی کشد.
موفقیت های ورزشی و هنری حس ناسیونالیستی را بر می انگیزد و باعث وحدت و همبستگی ملت می شود. این فرصت و پتانسیل ارزنده را نباید نادیده گرفت. وقتی ورزشکاری مدال طلا بر سینه می آویزد، نام ایران و ایرانی طنین انداز می شود و هر کسی که خود را ایرانی می داند غرق در شادی می شود. بدین ترتیب حس تعلق به ملتی واحد تقویت می گردد. پرچم جمهوری اسلامی نه به اعتبار حکومت بلکه به اعتبار کشور و مردم ایران به اهتزاز در می آید. اساسا پرچم به خودی خود اصالت و کارکردی ندارد. بلکه سمبلی است که در موقعیتی مشخص مدلول خاصی پیدا می کند. اگر چه هر ملتی باید پرچمی بگزیند که متناسب با اشتراکات ملی و فرهنگی اش باشد. اما در موقعیت های خاص باید دید مدلول پرچم چیست. پرچم در المپیک و سایر مجامع بینالمللی به موقعیت های ورزشی ، هنری ، علمی و فرهنگی ملت و میهن ارجاع می دهد. اما یک سویه دیگر دموکراسی توسعه سیاسی است . توسعه سیاسی نیز بدین معنا است حوزه هایی از جامعه که خصلت سیاسی ندارند، باید از سیطره سیاست ،برخورد های سیاسی و مدیریت اصحاب سیاست خارج شوند. این مساله هم شامل حکومت می شود و هم شامل اپوزسیون .
ورزش ، امور آموزشی، هنر ، صنعت و غیره از این دست هستند. این حوزه ها باید سیاست زدایی شده و به صورت نهادی از سیاست منفک شوند. بنابراین کسانی که پشتیبان دموکراسی هستند باید حساب ورزش را از سیاست جدا کنند. و تفکیک ماهوی و نهادی آنها را به رسمیت بشناسند. البته ورزشکاران نیز به مانند دیگر اقشار جامعه مسئولیت سیاسی دارند و از آنان انتظار می رود که با مردم باشند. تاریخ ایران گواهی می دهد ورزشکارانی در یاد و خاطره مردم زنده ماندند که خلق و خوی مردمی داشتند و تسلیم اصحاب قدرت زورگو نشدند. در حال حضار نیز اکثریت ورزشکاران ایرانی چنین اند. اگر ورزشکاری حاضر نشد که تملق مسئولین حکومت غیر مردم سالار را بگوید و یا جوایزش را به آنها اهدا کند در خور فضیلت و ستایش است. اما اگر کسی غیر ازاین عمل کرد، اما در سرکوب و تضییع حقوق مردم مشارکت نداشت و فقط به صورت شخصی و اجبار به تمجید از حاکمان غیر خوشنام پرداخت. این موضوع را باید در چهارچوب تفکیک سیاست و ورزش ارزیابی کرد. البته چنین ورزشکاری منزلت اجتماعی ندارد ولی تخریب شخصی و توهین به او نیز اشتباه است.
دیدگاهی که وظیفه هر فرد را تنها پرداختن به مبارزه میداند و اشتغال به امور دیگر را منفی ارزیابی می کند، هم نه تنها عقلانی نیست بلکه مشکل ساز هم هست . انسان ابعاد و جنبه های مختلفی دارد. اگر یک بعد رشد ناموزون کند و دیگر جنبههای فردی را به حاشیه براند، تعادل از بین می رود. که در نهایت فرد را به سمت افراط و تفریط پیش می راند و در درازای زمان سازندگی اش را از بین می برد. هم این خطر وجود دارد که چنین افرادی به سمت خلق و خوی خشک و خشونت طلبانه پیش بروند، که در آن صورت حاملان مناسبی برای دموکراسی نخواهند بود. باید توجه داشت فعالیت و یا توجه به ورزش و هنر لزوما مانع فعالیت سیاسی نیست و جا برای آن را تنگ نمی کند. به خصوص که خیل وسیع نیروهای تحول خواه در فضای کنونی کشور شکل توده ای و هم فردی دارند. آنان در داخل تشکیلات های بسته و سازمان یافته سیاسی فعالیت نمی کنند، که نیاز به فعالیت تمام وقت و حرفه ای برای وقف خود در راه مبارزه سیاسی داشته باشند.
مباحثی که تا کنون مطرح شد در چهارچوب رابطه این بحث با سیاست و دموکراسی بود. اما از زاویه دیگر توجه به ورزش و احساسات ناسیونالیستی منتج از آن گرایشی قوی در جامعه ایران است و طرفداران جدی دارد. حال بی اعتنایی به این موفقیت ها و یا تخطئه کردن آنها عملا به معنای بی اعتنایی به خواست بخش مهمی از جامعه ما و رویا رویی با آن است. طبیعی است در این صورت نه تنها این بی اعتنایی شکاف دولت- ملت را گسترش نمی دهد بلکه به شکاف اپوزیسیون و ملت دامن می زند.
بنابراین با توجه به مطالبی که مطرح شد و ادله ای که ارائه گشت ،شایسته است تمایز حوزه های مختلف جامعه را به رسمیت شناخت. کوشید در هر شرایطی مسائلی که مربوط به میهن و ملت است نباید دچار وقفه شده بلکه باید پیشرفتی مستمر را تجربه و دنبال کند.
موفقیت در حوزه های علمی ، فرهنگی ، ورزشی و هنری در اصل موفقیت کشور و مردم ایران است . اتفاقا برخلاف خواست حکومت این دستاورد ها به نوعی حوزه مقاومت غیر مستقیم جامعه را باز می تاباند، که می کوشد حیات مستقل خود ر اعلی رغم هجوم بی امان حکومت خودکامه به تمامی شئون جامعه حفظ کند. خوشحالی از موفقیت های ورزشی ضمن تقدیر از قهرمانان کشور همراهی با خواستی بخش مهمی از جامعه ایران نیز است.
نقل مطالب با ذکرماخذ آزاد است. نظرات نویسنده الزاما نظرات بنیاد عرصه سوم نیست.