عرصه سوم: عرصه دانش و ادب ایران هفته جاری سه رویداد مهم را پشت سر گذاشته است. نخست مدال آوری بانوی نابغه ایرانی مریم میزراخانی که بازتاب گسترده ای را بدنبال داشت، دوم درگذشت بانو سیمین بهبهانی شاعر بلند آوازه معاصر ایران و دیگر استیضاح وزیر علوم دولت تدبیر و امید که به گواه بسیاری از ناظران از جمله وزرایی بود که توانست برخی از مطالبات جامعه مدنی را در دانشگاه ها محقق سازد.
اما مدال آوری بانو میرزاخانی و عدم رای اعتماد به آقای فرجی دانا خود حاوی پیام مشترکی برای جامعه مدنی ایران است. استیضاح وزیر علوم در ایران مستندی از دشواری امر تحصیلات عالی در ایران است. در ایران سال ها است که حق برابری در تحصیل نقض می شود و اگر تا دیروز کسانی منکر آن بودند امروز می توان گفت روند استیضاح وزیر علوم گواه معتبر از تبعیض آشکاری است که در راه تدریس و تحصیل در دانشگاه های عمدتا دولتی و رایگان در ایران وجود دارد.
نمایندگان طراح استیضاح آقای فرجی دانا وزیر علوم، علت اقدام خود را “فراهم سازی بستر و ترویج افراطی گری در دانشگاهها”، “ارائه مجوز پذیرش افراد رد صلاحیت شده”، “بازگرداندن برخی از اساتید اخراج شده”، “تغییر شیوه انتخاب روسای دانشگاه ها”، “انتصاب عناصر دارای سابقه مشخص در فتنه ۸۸ در مسئولیت های مهم ستادی وزارت خانه و عزل اشخاص عالم” و “عدم مواجه درست با تحرکات سیاسی ضد انقلاب و ضد نظام” عنوان کرده بودند.
به عبارتی ساده تر، بازگشت برخی از دانشجویان ستاره دار به دانشگاه، از شعارهای اصلی حسن روحانی رئیس جمهور، یکی از دلایل استیضاح وزیر علوم بود. بسیاری از این دانشجویان که با ستاره های امنیتی از حق تحصیل محروم می شدند مریم میزراخانی هایی بوده و هستند که یا عطای تحصیل را به لقایش بخشیدند و یا ناچار به ترک کشور برای تحصیل شدند و اکنون گمنام و بی نشان فکر و استعداد خویش را دیگران عرضه می کنند و تنها زمانی که نامی از آنان به میان می آید هویت ایرانی آنان حائز اهمیت می شود.
اما این افتخار آفرینی معمولا زمانی حاصل می شود که ارتباط میان آن نخبه با جامعه علمی و نهایتا جامعه مدنی ایران کمرنگ و بی تاثیر شده است و از میزان تاثیرگذاری این استعدادها بر جامعه ایرانی به شکل قابل ملاحظه ای کاسته شده است و از این افتخارات نهایتا به یادگاری تبدیل می شود .
دلیل آن شاید تعریف نخبگی در ایران باشد و این که چه کسانی در ایران نخبه محسوب می شوند؟ به گفته سعید سهرابپور قائم مقام بنیاد ملی نخبگان ایران و رئیس پیشین دانشگاه صنعتی شریف ، نخبه کسی است که پس از سالهای طولانی تدریس و تحقیق به مرحله ای رسیده که در جامعه تاثیر گذار است. آقای سهراب پور در سال 91 در یک مصاحبه اعلام کرده بود که در ایران 40 نخبه وجود دارد که این 40 نفر استادان و محققان برجسته بینالمللی ایرانی هستند که اکثر مجامع بین المللی آنها را می شناسند؛ تعداد زیادی دانشجو و شاگرد تربیت کردهاند؛ مقالات و کتب بسیاری نوشته و طرح های تحقیقاتی زیادی را انجام دادهاند. این مقام در سال بعد در مصاحبه دیگری آمار دیگری را اعلام کرد و گفت 80 نخبه در کشور وجود دارد. در واقع ظرف یک سال آمار نخبگان کشور دو برابر شد و از رقم 40 به 80 رسید. اما وقتی که تارنمای این بنیاد مراجعه می کنیم نه تنها اثری از نام نخبگان نمی بینیم بلکه بیشتر با چارت سازمانی و مدیران این بنیاد آشنا می شویم.
اما آیا ایران براستی این تعداد نخبه دارد و آیا استعدادهایی که سال ها است در مراکز آموزشی و پژوهشی دنیا تحصیل و تدریس و پژوهش کرده اند نیز در این آمار دیده شده است؟ .
افتخار آفرینی بانو مریم میرزا خانی و استیضاح وزیر علوم را باید کنار حکایت روزمره مهاجرت نخبگان در ایران قرار داد. نخبگانی که همه ساله پاي ثابت المپياد هاي جهاني بودند و اکنون ميزبان آنها دانشگاه ها و مراكز تحقيقاتي برتر و تاثير گذاري در دنيا همچون دانشگاه هاروارد، استنفورد، ام آي تي، كاليفرنيا، كمبريج، جان هاپكينز و پرينسون در آمريكا و دانشگاه تورنتو و سايمون فريز در كانادا هستند.
صندوق بين المللي پول در گزارش سال ۲۰۰۹ خود اعلام كرد ايران به لحاظ مهاجرت نخبگان، با مهاجرت سالانه 150 تا 180 هزار متخصص در ميان ۹۱ كشور در حال توسعه يا توسعه نيافته جهان، مقام نخست را دارد.
همچنين طبق آمار ارايه شده توسط مجلس در سال ۱۳۸۹ نيز که یک سایت داخلی آن را ذکر کرده است، ۶۰ هزار نفر از ايرانياني كه در اين سال مهاجرت كرده اند در زمره مهاجران نخبه دسته بندي مي شوند و بخش عظيمي از آنها را متخصصان ايراني تشكيل مي دهند. نكته قابل توجه ديگر عدم تمايل به بازگشت به كشور با توجه به فراهم شدن موقعيت بالاي شغلي و زندگي براي متخصصان ايراني در كشور هاي ميزبان به خصوص آمريكا و كاناداست. به طوري كه بسياري از دانش آموزان ديروز و متخصصان امروز در حال حاضر در دوره فراغت از تحصيل و مشغول به انجام امور تخصصي و پژوهشي شده اند.
از این نکته البته نباید غافل شد که معمولا آمار ارائه شده از نخبگان ایرانی به علوم فنی، ریاضی و پزشکی و شاخه های آنان خلاصه می شود و معمولا رشته های هنری و علوم انسانی از این قاعده مستثنی شده اند.