عرصه سوم- ویدیوی آواز خوانی دو هنرمند جوان مهسا و مرجان وحدت بر پشتبام خانه را درفیس بوک می بینید، ترانه ای زیبا با این مضمون: دارم امیدی، دارم امیدی، درآسمانت دیدهام ابر سپیدی…” این آواز خوانان با موهایی افشان ایستاده درکنار سه نوازنده مرد بر پشت بام هنرنمایی می کنند. آوای زیبای موسیقی از بلندایی مشرف برشهری بزرگ اوج میگیرد و بیننده را محسور می کند. نوایی شورانگیز، و زنانه از پشتبامی ناشناس درپناه خانهها رها و در آسمان موج می زند، تا دورها و دورها طنین می افکند. صدایی اسیر که در سه دهه گذشته در فضای های عمومی، در رادیو و درتلویزیون رسمی در ایران شنیده نشده است. این ویدیو به حق از زیباترین و هم آشکارترین نمادهای اعتراض به محرومیت زنان ما از خواندن آواز در جامعه است. سمبل اعتراض زنانی که حق پخش صدا و آواز خود را ندارند. دیدن این ویدیو و هم تصاویر زنان جوانی که به خاطر پوشیدن مانتو و روسری رنگی با ماموران کنترل حجاب درمقابل برج میلاد درتهران درگیرند، باز بیننده را با واقعیت تلخ نابرابری جنسیتی و آپارتاید جنسی در جمهوری اسلامی، نابرابری حقوقی گسترده، تبعیضات تحصیلی و دهها مورد دیگر از خشونت مشروعیت یافته درقانون و فرهنگ علیه زنان درجامعه مواجه می کند.
بیش از سه دهه از تاسیس جمهوری اسلامی گذرد، سه دهه ای که یکی از ویژگی مشخص آن اجرای تبعیضات باورنکردنی و گسترده علیه زنان است. اما درتقابل با این سیاست دولت اسلامی، مبارزات پیگیر زنان برای به دست آوردن حقوق برابر درزمینه آزادی فردی و اجتماعی هم بدون وقفه ادامه داشته است. جنبش زنان ما درسی سال اخیر نقش مهمی در طرح و ساختن گفتمان و فرهنگ دموکراسی خواهی و حقوق بشری برعهده گرفته و هم درشکوفایی جامعه مدنی در اواخر دهه هفتاد شمسی و سالهای پس از آن بسیار تأثیر گذار بوده است. جنبش زنان با وجود همه کارشکنی ها و دستگیری های پی درپی فعالین حوزه زنان، توانست در دو ده اخیر با حفظ استقلال خود از جنبش های دیگر گفتمان فمینیستی را در جامعه با موفقیت در ایجاد کمپین های متعدد به پیش ببرد. و هم قوانین و فرهنگ زن ستیز را به چالش بکشد، رسانه های مستقل زنان را برپا کند و هنر و ادبیات فمینیستی را رواج دهد.
جنبش زنان پس از اوج گیری اعتراضات میلیونی مردم علیه نتایج انتخابات ریاست جمهوری در سال 1388 با سرکوب شدید و دستگیری و زندانی شدن دهها نفر از فعالین زنان روبرو شد. و در پی آن گروهی از برجستهترین کنشگران حوزه زنان مجبور به ترک کشور و گروهی دیگر به اجبار از پیگیری علنی مطالبات زنان و فعالیت آشکار در حوزه عمومی موقتاً کناره گرفته اند. سرکوب جنبش زنان حتی در شرایطی که فعالیتهای علنی و عمومی آن به شدت کاهش یافته، ادامه دارد.
در روزهای گذشته منیژه نجم عراقی نویسنده و مترجم متون علمی فمینیستی بازداشت و زندانی، و هم نوشین احمدی خراسانی نویسنده سرشناس و از اعضای گروه اصلی برپا کننده کمپین یک ملیون امضا به یک سال حبس تعلیقی محکوم شد.
پیگیری مطالبات جنبش زنان درشرایط سرکوب
اکنون در سومین سالروز تولد جنبش اعتراضی سبز، درباره چگونگی مبارزات فعلی زنان، اهمیت و نقش آن در پیشبرد جنبش مدنی و دموکراسی خواهی و چرایی کاهش شدید فعالیتهای اعتراضی گروه های زنان بحثهای رسانه ای را شاهدیم. بسیاری از دست اندرکاران این حوزه، ازخاموشی جنبش و یا کم کاری نهادهای مدنی زنان میگویند، اینکه با تشدید تبعیضات جنسیتی درحوزه آموزش، افزایش فشار و آزار زنان به بهانه عدم رعایت حجاب اسلامی، بیکاری گسترده در میان زنان تحصیل کرده، اخراج کارگران زن و تشدید فقر و فاقه زنان محروم، چه باید کرد،در شرایط حاضر جلب اقشار گوناگون زنان به اعتراض و طرح مطالبات خود را چگونه باید به پیش برد.
مریم حسین خواه در مقاله خود در سایت رادیو زمانه می نویسد:
« سه سال پیش در آستانه انتخابات ریاست جمهوری، با وجود آنکه فعالیت بسیاری از نهادهای مدنی مستقل زنان در اثر فشارهای مستقیم و غیرمستقیم حاکمیت متوقف شده بود و نهادهای باقی مانده بیشتر در قالب کمپینها و ائتلافهای میان گروهی بودند و زیر سایه تهدیدهای مداوم امنیتی به کار خود ادامه میدادند، جنبش زنان هنوز آنقدر قدرت داشت که بتواند یکی از فراگیرترین ائتلافهای خود را برای مخالفت با لایحه حمایت از خانواده تشکیل دهد و در نهایت آن را از دستور کار مجلس خارج کند، به حضور خیابانی خود برای گفتوگوی چهره به چهره با مردم درباره نابرابریهای حقوقی ادامه دهد و حتی در روزهای تبلیغات انتخاباتی با راهاندازی “همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات درانتخابات” در خیابانهای شهر به طرح مطالبات زنان بپردازد.”
حسین خواه نظرات تنی چند از فعالان حوزه زنان را مطرح می کند:
نفیسه آزاد، از فعالان کمپین یک میلیون امضا که در ایران به فعالیت خود در حوزه زنان ادامه میدهد در یادداشتی که شهریورماه سال ۱۳۹۰ نوشته است، میگوید: “مدتهاست در حوزه زنان، اثری از فعالیت درخور، موضعگیری به جا و موثر، یا از همه مهمتر عمل جمعی که معنای جنبش را در ذهن تداعی کند، نمیبینیم.”
نسیم سرابندیزاده که پس از وقایع سال ۱۳۸۸ در دانمارک اقامت دارد، چندی پیش به رادیو زمانه گفت: “حرکتهای خردی که همچنان در داخل شبکههای زنان وجود دارد، در شرایط فعلی چندان نشانه و فرصت بروز ندارد و اگر فعالیتی باشد مثلاً در حد کتابخوانی و پخش بروشور، فعالان صلاح میبینند آن را رسانهای نکنند تا از سرکوب بگریزند.”
حسین خواه درادامه می نویسد: ” منتشر نکردن خبر برگزاری کارگاههای آموزشی از سوی فعالان کمپین یک میلیون امضا برای ۴۰۶ نفر در فاصله شهریور ۱۳۸۸– ۱۳۸۹ در شهرهای تهران، رشت، اصفهان و ساری، یکی از همین فعالیتها بود که برای تضمین ادامه کار، تنها پس از اتمام کارگاهها در یک گزارش کوتاه از آن یاد شد. اینگونه فعالیتها که با چراغ خاموش و به منظور کادرسازی و حفظ ارتباطات موجود انجام میشود اما فقط بخشی از تصویری است که میتواند وضعیت کنونی جنبش زنان را نشان دهد.”
جلوه جواهری در همین مقاله در گفتوگو با زمانه درباره حرکت در “شکلی پنهانتر” میگوید: “با این وجود شکل پنهان فعلی جنبش زنان به هیچ وجه قابل قیاس با شکلی که در دهه ۶۰ داشته نیست. یعنی این شکل فعالیت نوعی سکون نیست، چرا که شرایط کنونی و حرکتی که زنان پیش بردهاند با شرایط قبل از باز شدن نسبی فضا در نیمه دوم دهه ۷۰ و نیمه اول دهه ۸۰ فرق میکند. جنبش زنان همچنان در حال پیشروی است و پروژههایی را در دست انجام دارد و سعی میکند به جذب نیرو و هدایت این پروژهها بپردازد، اما با شکلی متفاوت از سالهای گذشته یعنی به نوعی با دستهای بستهتر در رسانهای کردن فعالیتها.” وی ادامه میدهد: “تغییر عمدهای که در شکل فعالیت ایجاد شده بیش از همه در اندازه حرکتها و ائتلافهای درون جنبش برای پیگیری مطالبات نمایان است. اگر در نیمه اول دهه ۸۰ به این ضرورت و توانایی رسیده بودیم که میبایست با خرد جمعی و ائتلافهای بزرگ حول محورهای مشترک به فعالیت بپردازیم اکنون میدانیم که چنین چیزی در شرایط کنونی ممکن نیست حداقل به دو دلیل؛ اول آنکه به قدری فشارهای امنیتی و از بالا بر جنبشهای اجتماعی در ایران بالاگرفته که هم به تضعیف یا از بین رفتن نهادهای زنان، چه دولتی چه نیمه دولتی و چه مستقل از دولت منجر شده است و هم بسیاری از نیروهای جنبش در سالهای گذشته یا به زندان افتادهاند یا تحت فشارهای موجود، به خارج از ایران مهاجرت کردهاند و پناهنده شدهاند. از طرف دیگر این فشارها در عمل فرصتی را برای جمع شدن در اشل بزرگ فراهم نمیکند.”
در مقاله دیگری که در سایت مدرسه فمینیستی منتشر شده، منصوره شجاعی نویسنده و فعال حوزه زنان در خصوص جامعه مدنی و جنبش زنان درایران می نویسد:
«در 1385، علیرغم وقایع خشونت باری که در سالگرد 22 خرداد (سالروز همبستگی زنان ایران) در تجمع مسالمت آمیز زنان در میدان هفت تیر اتفاق افتاد. در شهریور ماه “کمپین یک میلیون امضا” برای تغییرقوانین تبعیض آمیز در گستره متنوع تری نسبت به جمع هم اندیشی اعلام موجودیت می کند. و گفتمان حقوقی جنبش زنان را تا سالها درون جامعه جاری می سازد. پس از آن کمپین هایی مثل کمپین سنگسار و «ائتلاف جنبش زنان علیه لایحه خانواده» شکل می گیرد و سرانجام در سال 1388 ائئلاف گسترده و رنگارنگ “همگرایی فعالان جنبش زنان برای طرح مطالبات” با استفاده از فضای باز انتخابات ریاست جمهوری رخ می نماید، و مطالبات مشخص و روشن خویش را در قالب دو خواست پیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض از زنان و تغییر مواد تبعیض آمیز قانون اساسی به گوش های حساس شده جامعه ندا می دهد. بهبود نسبی و هرچند اندک اوضاع در حکومت های تمامیت خواه که عمدتا در مقطع انتخابات اتفاق می افتد، همواره فرصتی است بررخ نمودن قامت استوار جنبش های اجتماعی موجود که هشیارانه منتظر فرصتی برای حضور مرئی و مردمی بوده اند. ”همگرایی فعالان جنبش زنان برای طرح مطالبات در فضای انتخابات”، بار دیگر با تکیه بر حافظه هوشمند جنبش زنان موجب پوشاندن ”رختی نو” برقامت این جنبش شد.
این همگرایی بدون حمایت از کاندیدای خاصی با رویکردی جامعه محور در فضای مسلط سیاسی آن دوران حضور می یابد و مداخله فمینیستی جنبش زنان را در فضای مسلط سیاسی آن دوران ثابت می کند. شعاری که این نهاد را به فضای انتخاباتی نزدیک می کرد این بود: “ما به مطالبات زنان رای میدهیم” و با این شعار در یک حرکت دوسویه، جامعه را به شنیدن مطالبات زنان واداشت و از سوی دیگر کاندیداها را ترغیب کرد که برنامه های خود حول موضوع زنان را روشن و دقیق بیان کنند. شاید این اولین بار بود که تریبون های عمومی و انتخاباتی کاندیداهای ریاست جمهوری در بیان مواضع خویش نسبت به زنان تا حدودی به رقابتی مثبت پرداخته بودند و موضوع زنان تبدیل به موضوعی عمومی و حتی ملی شد. اولین بیانیه همگرایی، با امضای 40 سازمان و هفتصد نفر از فعالان و حامیان جنبش زنان در اردیبهشت 88 یک ماه قبل از انتخابات منتشر می شود.
درواقع نهاد نوساخته همگرایی که در فرصت کوتاه دوران پیش ازانتخابات توانایی جذب همراهی 40 نهاد و هفتصد نفر را دارد، گواهی است بر تاثیر روشن نهادها و شبکه های ارتباطی از قبل موجود در شکل گیری جنبش ها و حرکت های مدنی. آن چه فقدانش برای مثال در لیبی موجب آن شد که نسبت حرکت بهاره آن جامعه با بهار آزادی تعریف نشود.
منصوره شجاعی سپس با تحلیل حوادث قبل و پس از آخرین انتخابات ریاست جمهوری و اثرات آن بر فعالیتهای زنان اعتقاد دارد که زنان ما در شرایط کنونی با ادامه فعالیت ها درفضای مجازی، هم انتشار تحقیقات آکادمیک، انتشار بیانیه های اعتراضی و گردهمای هایی مانند تجمع مادران پارک لاله هم چنان به آموزش و پاسداری از زیر ساخت مدنی در جامعه و هم در جنبش زنان ادامه داده اند. او درپایان مقاله اش می نویسد:
“جان کلام
با گذشت هفت سال از 22 خرداد سال 1384 (روز همبستگی زنان ایران)، و با گذشت سه سال از جنبش سبز، کوشندگان جنبش زنان و نیز جنبش های دیگر در مقابل یک پرسش همگانی پاسخ های خود را بررسی می کنند.آیا جنبش زنان همچون دیگر جنبش های اجتماعی با خشونت های سال 1388 پایان یافته است؟ بی تردید پاسخ نگارنده ” نه ” خواهد بود. چرا که آنچه پایان جنبشی را اعلام می کند برآورده شدن مطالبات و پیروزی آن است. سرکوب جنبش به معنای پایان آن نیست. کُندی و گاه توقف مقطعی جریان دموکراسی خواهی چه در جنبش زنان چه در جنبش های دیگر، حجتی بر شکست و زوال این جنبش ها نیست. سکه دو روی جنبش، از سویی تلاش اعضای آن برای بقای جنبش است و سوی دیگر آن، تلاش نیروهای مقابله گر برای زوال آن. در صدور حکم شکست جنبش ها، نادیده گرفتن تلاش های کوشندگان هر جنبش، نیز نادیده گرفتن عامل مقابله نیروهای مخالف در واقع یک سویه نگری است. اما در این جدال نابرابر، حقیقت تداوم حیات یک جنبش، رفتار مبارزاتی و تاکتیک های مدنی آن است. سرکوب یک جنبش با مصادره خیابان از اعضای آن اتفاق نمی افتد، همانگونه که مشارکت اعضای یک جنبش لزوماَ محدود به وقایع خیابانی نمی شود.
نهادهای مدنی که دراین دوران از سوی کوشندگان جنبش ایجاد شده است. چنانچه در ارتباطی متعامل با بخش های مختلف جامعه مدنی قرار گیرد. مسیر گذار به دموکراسی را هموار میکند. اجازه بدهید که این بار برای اثبات حضور جنبش از برشمردن تعداد زنان زندانی، تعداد زنان در انتظار احکام دادگاه، زنان تحت تعقیب، زنان ترک دیارکرده، زنان کشته شده و زنان رو به مرگ بگذریم. اجازه بدهید که این بار از آنچه که هنوز داریم سخن بگوییم. ثروتی که بیشتر جنبش های اجتماعی در اختیار ندارند. اجازه بدهید از نهادهایی که به خون دل ساخته و حفظ شده است یاد کنیم. نهادهایی که حضورشان سنگری است بالقوه و بالفعل برای حملات نهان و آشکارنیروهای متخاصم.
برای مثال نهادهای زنان در حوزه های آکادمیک و تخصصی اعم از هنری، فرهنگی و ورزشی نبض جامعه مدنی را به طپش وا میدارند. نهادهایی مثل انجمن جامعه شناسان زن، محققان مستقل، انجمن زنان پژوهشگر تاریخ، زنان کارآفرین، زنان نقاش، زنان کوهنورد، حمایت از زنان آسیب دیده خانه خورشید، جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست، بنیاد جایزه شعر زنان ایران (خورشید)، جمع صنفی ناشران زن.
درکنار این نهادهای آکادمیک و تخصصی، نهادهای اکتیویستی بار حفظ حیات جنبش را به دوش می کشند. به عنوان مثال فعالیت چشمگیر سایت های زنان، که هریک به فراخور توانایی و اهداف شان منعکس کننده بخشی از مسائل و مطالبات جنبش زنان هستند. تلاش های گروهی برای تدوین و انتشار بیانیه های به مناسبت های مختلف مثل روز جهانی زنان، روزجهانی مبارزه با خشونت، و… که از کلمه تا کلامش حاصل عرقریزان روح و جان کوشندگان جنبش زنان است، و مسئولیت تولید و ترویج گفتمان های نوین را به عهده دارند. امضا کنندگان بیانیه ها که حضور مدنی و پایدار خود را با مشارکت وبا امضای خود ثابت می کنند. مادران صلح که هنوز و همچنان مادری می کنند. مادران پارک لاله که متین و مسالمت آمیز در پی دادخواهی عادلانه و قانونی اند. کوشندگانی که با هشیاری و مسئولیت اجتماعی در استفاده از پتانسیل وقایع تلخ و شیرین برای گردهمایی های خودجوش و یا برنامه ریزی شده زحمت می کشند. زنانی که حفظ شبکه های ارتباطی و تقویت روابط عاطفی را مسئولیت اجتماعی خویش می دانند.
به یک معنا پاسداری از زیرساخت های مدنی ای که با زحمت و تلاش کوشندگان جنبش زنان در شرایط خیزش و شور به وجود آمده است و حالا مسئولیت حفظ و نگهداری آن در شرایط رکود و فترت نیز بر دوش پر توان اعضای جنبش زنان است. طبق نظریه “جو فریمن“(3) این نهادهای مستقل و مرتبط با هم در “شبکه ای همگرا“(4) های جامعه را برای استقبال از دموکراسی آماده می سازد.در این نهادهای کوچک و بی ادعاست که سازماندهی، مدیریت و سیاست های راهبردی تجربه میشود. آموزه هایی که به اعتقاد جوفریمن در جنبش های اجتماعی بیش از نقش رهبری اهمیت دارد. این تلاش های زنانه و پرامید پیامی را در جامعه جاری می سازد: سرکوب پایان جنبش نیست. دستیابی به اهداف جنبش اما، پایان مرحله ای از آن است.”