عرصه سوم: دوم مهرماه ۱۳۹۳ محسن امیر اصلانی زندانی عقیدتی به اتهام تفسیر متفاوت از قران و توهین به یونس نبی، در زندان رجایی شهر کرج اعدام شد.
اعدام امیراصلانی با واکنشهای متفاوتی همراه بود، از یک سو غلامحسین اسماعیلی در گفت وگو با سایت میزان اعلام کرده بود که: «عمل مجرمانه محسن امیر اصلانی با عنوان اتهامی ارتکاب زنای به عنف و اکراه بوده است» و از دیگر سوی دیگر وب سایت سحام نیوز با انتشار تصاویری از حکم صادره توسط دیوان عالی کشور مدعی شد که اتهام واقعی امیراصلانی «بدعت در دین» بوده است و در پروسه بازپرسی اتهامات دیگری همچون روابط نامشروع و ارتکاب زنای به عنف به پرونده او افزوده شده است.
در گزارش سحام نیوز همچنین عنوان شده است که دیوان عالی کشور حداقل دو بار حکم به غیرقانونی بودن اعدام امیراصلانی داده است اما سرانجام با پافشاری دادستان و دستور مستقیم آیت الله لاریجانی رئیس قوه قضاییه حکم اعدام وی اجرا شده است.
حال با گذشت بیش از بیست روز از اعدام محسن امیراصلانی وب سایت جرس رنجنامهی را از پدر و مادر امیراصلانی را منتشر کرده است.
خانواده امیراصلانی در این رنجنامه با اشاره به اتهاماتی که به فرزندشان وارد آمده نوشتهاند :«پیدا کردن یک یا دو شاکی برای هیچ متهمی کار سختی نیست. تهدید و فشار و وعده و عمل به وعده هم کار سختی نیست. همچنانکه برخی از شاگردان او که همزمان با وی دستگیر شده اند از فشار های سنگین بازجویان برای پذیرش برخی اتهامات در خصوص محسن سخن گفته اند!اکنون دادستانی که او را به اشد مجازات کیفرخواست کرد کجاست؟!
در تمام این هشت سال و نیم هیچ کس پاسخ انبوه سوالات ما را نداد،بارها پدر محسن را از اتاق و محوطه دادگاه بیرون کردید.بارها رئیس دفتران شما وکلای ما را به دفترتان راه ندادند.شما حتی حکم قاضی صلواتی را به ظن اینکه مورد بهره برداری در رسانه ها قرار گیرد، به ما ندادید.»
متن کامل این رنجنامه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
رنجنامه مادر و پدری داغدار
…آیا برای هدایتشان کافی نیست که متوجه شوند اقوام زیادی را پیش از آنان نابود کردیم،اقوامی که حالا این ها در خانه آنها راه میروند؟
در این کار نشانه هایی برای خردمندان است.
سوره طاها آیه 127
سحرگاه دومین روز پاییز 93 خانواده امیراصلانی یکی از فرزندان خود را از دست داد.مرگ او نه به دلیل بیماری و نه به واسطه سانحه یا حادثه بود.
او اعدام شد.
اعدام او یکی از سخت ترین و جانکاه ترین اعدام های تاریخ 35 ساله جمهوری اسلامی بود، سخت از آن رو که هیچ نرمش و رافتی در قبال او صورت نگرفت، و جانکاه از آن رو که نزدیک 8 سال و نیم تمامی اعضای یک خانواده و محسن در دشوارترین شرایط روحی ذره ذره و قدم به قدم به مرگ او نزدیک میشدیم و هر بار با نقض آرای دهشتناک و ناعادلانه، نفسی به شادی میکشیدیم و دوباره با صدور رای اعدام بعدی جان مان به لب می رسید.روح ما 8 سال و نیم شمع آجین شد و این چنین روان و جان ما تکه تکه و آرام آرام ازهم پاشید.
اعدامی که بنا بر نظر دیوان عالی کشور در چندین نوبت بررسی و اعلام رای و مطالعه پرونده توسط تمامی حقوقدانان و وکلای منصف، بدون هیچ سند و مدرکی صورت گرفت.
اما هرگز به غیر از مجرای قانون و آیین دادرسی،اعتراضی نکردیم.هرگز به هیچ شخص و جریان و گروهی برای تظلم خواهی متوسل نشدیم الا به قانون.همان قانونی که به روشنی و صراحت ، محسن را از تمامی اتهامات وارده تبرئه و آرای صادره را نقض می کرد و… این شد نتیجه قانون مداری بی چون و چرای ما!!!
جوانی رشید و برنا، تحصیل کرده، مومن و دین پژوه، بی هیچ سوء پیشینه و سابقه ای ( حتی حقوقی)،محققی قرآن شناس،آرام و سر به زیر.
در خاک کردن او ساده نبود.
اما او را در خاک کردیم.هشت سال و نیم انتظار آزادی او را کشیدیم و امیدمان را از دست ندادیم.دعا هایمان را به یاس نیالودیم، به نبودنش عادت نکردیم، در اعماق قلب و وجودمان دوباره کنار سفره جمعه های مادرمان بود، اما…فردا با ما قرار دیگری داشت.
و اکنون:
آنچه همسنگ 8 سال و نیم انتظار و امید بر باد رفته ما را آزرد و می آزارد، اتفاقات بعد از اعدام او بود.
اینکه جوان رشید و برومندت را به اتهام دگراندیشی و قرائت جدیدی از دین برای همیشه در خاک کنند، در روزگار آدمیت اتفاق تازه ای نیست، از منصورحلاج و عین القضات بگیر تا گالیله و کوپرنیک.
نه ! این اتفاق تازه ای نیست.زمانی حتی گرد بودن زمین هم در کلیسای قرون وسطی مجازات و عقوبتش آتش بود. اما حقیقت این است که زمین گرد بود.
ولی آنچه پس از اعدام او درد کهنه ما را دوچندان کرد، اتهامات و افتراهایی بود که میخواست و میخواهد جوان رشید و مومن و راست کردار ما را تا حد بیجه و خفاش شب تنزل دهد.اینبار اعتبار او را نشانه رفته اند.کین و نفرت از او با بر دار کردنش انگار فروکش نکرده، حقد و حسدی که از 8 سال و نیم کشتار روح و روان و تن و جان محسن تسلا نیافته، اکنون سراغ ته مانده جسم نیمه ویران مادر و پدر و روان و قلب مجروح نزدیکانش را گرفته.
زنای به عنف؟!
آن هم در کلاس قرآن؟…آن هم از سوی مفسر قرآن؟… و لابد با علاقه مندان گرد آمده کنار درس های قرآن؟!
خداوندا پناه بر تو!
خداوندا، آدمیزاد تو با شهوت قدرت و حرص اندوخته دنیا،از حرمت کلام تو هم عبور می کند.
چقدر کج سلیقگی در انتساب افترا؟ چقدر بی حواسی درطراحی تهمت به متهم؟
کتاب های محسن را خوانده اید؟آثارش را شنیده اید؟خیل عظیم شاگردان و مریدان تحصیلکرده و کنکاشگرش را رصد کرده اید؟ با هم سلولی های او در این هشت سال و نیم حرف زده اید؟مایلید فهرست بلند بالای کسانی که با حمایت مستقیم مالی و اعتباری محسن از محکومیت های دیه و در بعضی موارد قصاص، آزاد شده اند، گردآوریم؟ خبر دارید در مقطعی که در قزل حصار بود، در دانشگاه پیام نور زندان تدریس می کرد؟ می دانید که ریاست هر دو زندان رجایی شهر و قزل حصار برای التیام تشنجات روحی برخی زندانیان از محسن و کلام اثر گذارش بارها و بارها مدد گرفته اند؟
حتما می دانید.
این آدم های محبوب خطرناکند.آدم هایی که مغناطیس وجودشان جمع بزرگی را به خود جذب می کنند. و شگفتا که از این دست معلمان و مردمان چقدر هم در زندان!
آری ، او به حوزه ای ورود کرده بود که اجازه نداشت.او به منطقه ممنوعه وارد شده بود.محسن خطوط قرمز را باور نداشت.برای اندیشیدن مرزی قائل نبود.کتاب هایش و آثارش گواه این مدعاست.
چرا حساب نکردید که آخر :
گیرم مفسر و معلم قرآن خطاکار و زانی( نعوذ به الله) علاقه مندان به شرح و تفسیر قرآن هم زناکارند؟( استغفرالله)
لولاجآء و علیهِ بِاربَعه شُهدآءَ فاذ لَم یَاتوا بالشهدآءِ فاولئِکَ عندالله همُ الکذبون( سوره النور 14)
مگر پای قرآن وسط باشد ماجرا ها به همین سادگی و ساختگی است؟
پیدا کردن یک یا دو شاکی برای هیچ متهمی کار سختی نیست. تهدید و فشار و وعده و عمل به وعده هم کار سختی نیست. همچنانکه برخی از شاگردان او که همزمان با وی دستگیر شده اند از فشار های سنگین بازجویان برای پذیرش برخی اتهامات در خصوص محسن سخن گفته اند!اکنون دادستانی که او را به اشد مجازات کیفرخواست کرد کجاست؟!
در تمام این هشت سال و نیم هیچ کس پاسخ انبوه سوالات ما را نداد،بارها پدر محسن را از اتاق و محوطه دادگاه بیرون کردید.بارها رئیس دفتران شما وکلای ما را به دفترتان راه ندادند.شما حتی حکم قاضی صلواتی را به ظن اینکه مورد بهره برداری در رسانه ها قرار گیرد، به ما ندادید.ما متن حکمی که به واسطه آن پاره تن مان را گرفتید نداریم.ما فقط حکمی که آن حکم کذا را تایید میکرد داریم!
جناب غلامحسین اسماعیلی ، ریاست کل محترم دادگستری استان تهران، دست از این جوابیه چهار خطی کوتاه بردارید.برای خانواده داغدار ما نه.برای اذهان عمومی مشوشی که اکنون در میانه راستی مانده اند.
به نظر شما، بی شمار خیل هم میهنان و ایرانیان سرتا سر جهان که مبهوت این اعدام جانکاه پس از طولانی ترین زمان رسیدگی در تاریخ پرونده های عقیدیتی- مذهبی هستند هم مستحق توضیحات روشنگرانه شما نیستند؟
حقیقتا گمان میکنید همین چند خط که در اختیار برخی رسانه ها قرار دادید کافی است؟سوال بیشتر پرسیدن عقوبت دارد؟ یا اساسا نیازی به پاسخ دادن به اذهان عمومی نمی بینید؟
چرا در هیچ کجای پاسخ کوتاه خود، از سه بار نقض آرای صادره توسط دیوان عالی کشور( عالی ترین مرجع رسیدگی قضایی)سخن نمی گویید؟
جناب اقای افتخاری ریاست محترم وقت دادسرای کیفری استان تهران، چرا پرونده ارجاعی از شعبه 31 دیوان ( که حکم کرده بود به نقض رای اعدام)به مدت14 ماه بلاتکلیف در دفتر شما ماند؟
چرا اینقدر ماند و ماند تا در یکی از بازدید های ریاست محترم قوه از دادسرای کیفری،از ایشان طلب تعیین تکلیف شد؟!مگر آیین دادرسی تکلیف سیر دادرسی را معین نکرده؟! مگر دیوان عالی کشور به عنوان عالی ترین مرجع قضا در جمهوری اسلامی، مرجع مافوق شما نیست؟ مگر به صراحت در سرپیچی شما از نظرشان نگفته اند:در متن رای دلایل ذکر شده.رای ما لازم الاتباع است رسیدگی نمایید.
جناب اقای قاضی صلواتی، چرا در مقدمه حکمتان آورده اید: سرباز فراری! دانشجوی اخراجی! و مدعی ارتباط با امام زمان !!!با همین توصیفات مقدماتی کذب ، صراط عدالت و مسند قضا را آغاز فرمودید؟
آیا این عبارات سراسر دروغ و جهت دار در مقدمه معرفی او، برای تبهکار جلوه دادن او نیست؟
آیا برای اثبات زنا شروط سه گانه :چهار بار اقرار یا چهار شاهد عادل یا مدارک و دلایل پزشکی قانونی ، لازم نیست؟
فقط با استناد به آیه 32 سوره مائده؟!
آیا غیر از این است که:حضرتعالی با شخصیت پردازی کذب از محسن(سرباز فراری، دانشجوی اخراجی، و مدعی ارتباط با امام زمان و…) و تجمیع اتهامات عقیدتی او، سعی کردید پرونده را به سمت موضوعیت افساد فی العرض و به تبع آن صلاحیت خود در رسیدگی ببرید، و موفق هم شدید.( علیرغم آنکه دیوان عالی کشور صراحتا به دلیل همین سناریو نویسی و تجمیع آرایی که منجر به صدور محکومیت قطعی شده،دادگاه انقلاب را صالح به رسیدگی نمی دانست!)
اما جناب اقای صلواتی
واقعیت این است که به گفته تمامی وکلا و مطلعین پرونده محسن امیراصلانی: در پرونده او هیچ چیزی وجود نداشت.تاکید میکنیم که ” هیچ چیزی” وجود نداشت.فقط و فقط شما اعلام کردید دوخانم از او شکایت کرده اند، و از قضا جز خیالپردازی ، هیچ سند و شاهد و مدرک و ادله و برهانی هم ارائه نکردند.همین و بس.
شما 9 سال فرزند ما را حبس ودر نهایت با همین پرونده خالی اعدام کردید؟
البته وزارت اطلاعات ماه ها محسن و همسر و تعدادی از شاگردان او را در بند 209 تحت شدیدترین بازجویی ها و سلول انفرادی، قرار داد( شرایط عجیبی که همه آن ها که تجربه کرده اند معتقدند به جرم های نکرده هم اعتراف میکنی!)
اما در همین شرایط هم محسن به اتهاماتی که بر اساس آن اعدامش کردید، اعتراف نکرد.
سوال و ابهام بسیار است.
ریاست شعبه 79 دادسرای کیفری استان تهران
حضرتعالی در مقطعی پرونده محسن را با ذکرعدم صلاحیت دادسرای کیفری به دادگاه انقلاب ارجاع دادید.چگونه است که پس از رد رای صادره از دادگاه انقلاب توسط دیوان عالی کشور.شما خود را صالح به رسیدگی دانستید؟
گو اینکه اظهار نظر در خصوص صلاحیت محاکم در حوزه اختیارات شما نبوده و دیوان عالی کشور باید این را تشخیص می داد.
( همچنانکه دادیار اظهار نظر دادسرا و معاون دادستان و سرپرست دادسرای ناحیه 21 هم به این موضوع اشاره کرده اند و در پرونده این اختلاف نظر و بسیاری اختلاف نظر های دیگر هم هست)
حضرت آیت الله لاریجانی، مگر نه اینکه حق استفاده از ماده 18 و نفس شریف آن بر گرفته از حدیثی منسوب به امیرالمومنین است که می فرمایند: اگر 100 گناهکار مجازات نشوند بهتر از آن است که یک بی گناه مجازات شود؟و مگر نه اینکه حسب تبصره 2 ماده 18 پس از پایان دادرسی و صدور حکم قطعی می توانستید در آن حکم قطعی تشکیک کنید؟کدام حکم قطعی شما را به اعمال ماده 18 در میانه دادرسی وادار کرد ؟و اساسا مگر هنوز حکم قطعی وجود داشت؟ شما در حالی برای محسن درخواست اعمال ماده 18 کردید که پس از ارجاع به شعبه هم عرض برای رسیدگی مجدد، هنوز هیچ حکم قطعی از سوی این شعبه صادر نشده بود و این به روشنی خلاف نص صریح قانون است.
حضرت آیت الله، تبصره 1 ماده 18 خلاف بیّن شرع را چنین توصیف کرده است:
مراد از خلاف بیّن این است که رای بر خلاف نص صریح قانون و یا در موارد سکوت قانون یا مخالف مسلمات فقه باشد.
کجای رای شعبه 31 دیوان بر خلاف نص قانون بود؟ و کجای آن با فقه و شریعت در تناقض بود؟
ریاست محترم قوه قضاییه، مگر نه اینکه قانون و شرع این اختیار را به حضرتعالی تفویض کرده تا بی گناهی خدای ناکرده در مملکت اسلامی بردار نشود؟ چه اصراری داشتید که رای برائت دیوان را بشکنید و او را بردار کنید؟
ریاست محترم شعبه 13 دیوان
مگر نه اینکه حکم شما با عنوان ” دستور تجویز اعاده دادرسی از ریاست قوه قضاییه” صادر شده است؟
اینکه رای 8 سال قبل دادگاه انقلاب عینا تایید شود، به معنای “اعاده دادرسی” است؟!
شما در تایید و ابرام رای 8 سال قبل دادگاه انقلاب فرموده اید:
رای دادگاه انقلاب براساس محتویات پرونده و دلایل موجود، طبق موازین شرعی و قانونی صادر گردیده است!
منظورتان دقیقا از محتویات پرونده چیست؟ ادعا و خیالپردازی و دسیسه همان 2 خانم؟!( بدون سند و شاهد و اقرار و پزشکی قانونی) یا موضوعات مربوط به بدعت در دین؟!( که در دادگاهی قبلا خاتمه یافته و محکومیت آن هم سپری شده) محتویات پرونده واقعا چه چیزی بوده؟
منظورتان از موازین شرعی و قانونی ، مشخصا کدام ماده قانونی است؟( چرا که قاضی صلواتی فقط با استناد به آیه 32 سوره مائده، محسن را به اعدام محکوم کردند!)
انصافا و شرعا و قانونا، این است معنای ” اعاده دادرسی”؟
اینکه در یک پاراگراف مختصر، عینا رای 8 سال قبل دادگاه انقلاب تایید شود؟آن هم حکمی که به تفصیل توسط دیوان عالی کشور نقض شده و 11 صفحه ایرادات شکلی و ماهوی و قانونی و حتی شرعی از آن گرفته شده؟
و چرا با گذشت یک سال و پنج ماه از تایید رای قاضی صلواتی در شعبه 13 ، این روز و زمان مهم را برای اعدام او انتخاب کردید؟( دقیقا روز سخنرانی ریاست جمهوری در مجمع عمومی سازمان ملل)
و آیا این روند طولانی و اصرار شخص آیت الله لاریجانی در تایید رای اعدام و همزمان کردن آن با موضوعات منطقه ای و بین المللی حاوی پیام روشن و مشخصی نیست؟
مگر نه اینکه تمام این اتهامات تا قبل از دستگیری مرحوم اتفاق افتاده بوده؟چرا ماه ها بعد پرونده جدید زنای به عنف برای او تشکیل شد؟ چرا از همان ابتدا این اتهام جدید را مطرح نکردید؟
و از سویی دیگر،چرا موارد اتهامی ” بدعت در دین و…” که در نهایت در شعبه 31 دادگاه تجدید نظر استان تهران منجر به صدور حکم قطعی شد، و به کمال از سوی متهم تحمل کیفر شد، دوباره تماما ( و با اضافات چشمگیری از همان دست اتهامات) در رای اعدام و زنا آورده شده؟ آن هم در حکمی که با عبارات کذب و جهت داری مثل : سرباز فراری، دانشجوی اخراجی، مدعی ارتباط با امام زمان و…شروع می شود!
و آیا این عبارت در حکم قاضی معتمدی ریاست محترم شعبه 79 دادگاه کیفری که میفرمایند:”…این قرائن دلالت بر وضعیت و شخصیت خاص مجرمانه متهم دارد!” جز مغالطه ای در جهت مشوح نمودن ذهن قاضیان است؟
انصافا هم حکمی که با گزارش کذب وزارت اطلاعات و عباراتی نظیر: سرباز فراری، دانشجوی اخراجی، مدعی ارتباط با امام زمان و … شروع و ترکیبی از خرافه گرایی و تمایلات حیوانی را به فردی نسبت دهد، دلالت بر شخصیت خاص و مجرمانه دارد!
اما حقیقت ماجرا اینست که:
جوانی جسور و کنکاشگر، محققی دین پژوه ، روانشناسی معلم و مشاور، نویسنده و اندیشمندی تحصیلکرده با انبوهی از تالیفات و تشریحات، برآمده از خانواده ای فرهنگی و دیندار به هیچ صراطی بدل به خفاش شب و سعید حنایی نخواهد شد.حتی با تکرار مداوم تیتر های دروغینی چون:جنایتکاری با ده ها شاکی خصوصی(روزنامه کیهان مورخ5/7/93)
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
در پایان
از تمامی ایرانیان آزاده و حقیقت جو که از اقصی نقاط کشور و جهان با پیام های تسلیت و الطاف مهربانانه شان، با تاج گل های عطرآگینشان، با حضور و محبت بی دریغشان،با تلفن ها و پیام های همدردی شان، این درد طولانی و جانسوز را برای ما تحمل پذیر کردند، خاضعانه تشکر میکنیم و دست های مهربان شان را میفشاریم و رها نمیکنیم که ما بعد از خدا، جز همین مهربانی ها چیزی نداریم.
۲۲ مهرماه ۱۳۹۳
عزت امیراصلانی زنجانی، شمسی قلیچ خانی
پدر و مادر مرحوم محسن امیراصلانی