تروما جمعی و مبارزه برای دموکراسی در ایران
سابقه طولانی سرکوب سیستماتیک دولت ایران زخم های عمیقی بر مردم ایران برجای گذاشته و موانع عمده ای برای تغییر دموکراتیک ایجاد کرده است. از زمان انقلاب ۱۹۷۹، خشونت دولتی از جمله اعدام های دسته جمعی، پاکسازی های سیاسی، و سرکوب اعتراضات به ترس، بی اعتمادی، و تفرقه اجتماعی در جامعه ایران دامن زده است. این «فرهنگ ترس» اعتماد به نهادهای دولتی را از بین برده است، خودسانسوری را گسترش داده و از اقدام جمعی جلوگیری کرده است. زنان، اقلیت های قومی و مخالفان سیاسی بالاترین سطح سرکوب را تجربه کرده اند که آسیب های روانی و اجتماعی را تشدید کرده است. مقابله با این آسیب از طریق حقیقت جویی، آموزش مدنی و همبستگی بین المللی برای شکستن چرخه ترس و ساختن آینده ای دموکراتیک در ایران حیاتی است.
بررسی تأثیر سرکوب سیستماتیک
کامران اشتری
تاریخ معاصر ایران با مجموعهای از رویدادهای تراژیک و وحشتناک همراه بوده که تأثیرات عمیق روانی، اجتماعی و سیاسی بر مردم گذاشته است. جمهوری اسلامی ایران (ج.ا.ا) به صورت سیستماتیک، ایرانیان را به روشهای مختلفی دچار تروما کرده ، و هدف آن مشخص بوده: «حفظ حاکمیت و سرکوب هرگونه مخالفت با اقتدار خود». از آغاز پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، ج.ا.ا از تاکتیکهای مختلفی برای ایجاد ترس، پراکندگی اجتماعی و جلوگیری از توسعه دموکراتیک استفاده کرده است. از اعدامهای دستهجمعی، جنگ و پاکسازیهای سیاسی گرفته تا دستگیریهای گسترده، اعدامها و سرکوب اعتراضات، این وقایع زخمهای عمیقی بر جامعه ایرانی بر جای گذاشته که چشماندازهای دموکراسی را پیچیدهتر میکنند. تراژدیهای اخیر مانند مرگ مهسا امینی در بازداشت، و اعتراضات گستردهای که به دنبال آن رخ داد، تنها نمونههای جدیدی از این تروماهای دولتی هستند. این مقاله به بررسی این موضوع میپردازد که چرا تروما میتواند مانعی برای دموکراسی باشد و چگونه میتوان با ارجاع به رویدادهای خاص و دیدگاههای علمی، با این مانع مقابله کرد.
این تروما به شکلهای مختلفی ظاهر شده است. سرکوب سیاسی، حاشیهنشینی و سرکوب خشن مخالفان، همگی به ایجاد احساس ترس، بیاعتمادی و ناتوانی در میان مردم ایران منجر شدهاند. حکومت با ایجاد «فرهنگی از ترس»، از عمل جمعی و مشارکت دموکراتیک جلوگیری میکند. فرسایش اعتماد به نهادها، پراکندگی اجتماعی، خودسانسوری و موانع روانی برای مشارکت سیاسی، همگی از محصولات این تروما هستند. استراتژی تقسیم و حکومت ج.ا.ا تضمین میکند که هیچ جنبش دموکراتیک منسجمی شکل نگیرد و به این ترتیب چنگ خود را بر قدرت استبدادی بیشتر محکم میکند.
غلبه بر این تروماهای عمیق نیازمند فرآیندهای حقیقتیابی و آشتی، حمایتهای روانی و اجتماعی، آموزش مدنی، جنبشهای فراگیر و همبستگی بینالمللی است. فقط با رسیدگی به این زخمها، مردم ایران میتوانند به آیندهای دموکراتیک و عاری از ترس و سرکوب، ، امیدوار باشند.
درک تروما و تأثیر آن بر جامعه
تروما یک پاسخ روانی به یک رویداد یا مجموعهای از رویدادهای تهدیدکننده زندگی، یا به شدت ناراحتکننده است. زمانی که یک جامعه به طور جمعی دچار تروما میشود—چه از طریق جنگ، سرکوب سیاسی، یا ناآرامیهای اجتماعی—تأثیرات روانی آن از افراد فراتر میرود و در بافت فرهنگی و سیاسی آن جامعه جای میگیرد. همانطور که لائوب و آئرهان (1993) توضیح میدهند: «تروما جمعی میتواند سیستمهای معنایی را که زیربنای هر فرهنگی است، به شدت تحت تأثیر قرار داده و به طور بنیادی نحوه ارتباط مردم با یکدیگر، با دولت و حتی با خودشان را تغییر دهد».
تروما میتواند تأثیرات عمیقی بر روان فرد داشته باشد و این تأثیرات معمولاً به شکل احساس ترس، اضطراب، ناامیدی و بیاعتمادی به دیگران و حتی به خود بروز میکند. افراد دچار تروما ممکن است به کابوسهای مکرر، بازگشت مداوم به خاطرات دردناک، و یا از دست دادن تواناییهای عادی در زندگی روزمره، دچار شوند. این شرایط، به خصوص در یک جامعه تحت فشار و سرکوب، میتواند به شکل گستردهای به مشکلات روانی، اجتماعی و اقتصادی منجر شود. علاوه بر این، تروماهای جمعی میتوانند به طور موروثی به نسلهای بعدی منتقل شوند و نسلهای آینده را نیز تحت تأثیر قرار دهند. به این ترتیب، تروما نه تنها افراد، بلکه جامعه را به طور کلی درگیر کرده و موجب کاهش اعتماد عمومی، ایجاد ناهنجاریهای روانی گسترده و حتی مانع از توسعه اقتصادی و سیاسی جامعه میشود. این شرایط، در نهایت، باعث ایجاد یک چرخه معیوب از تروما و سرکوب میشود که خروج از آن برای جامعه بسیار دشوار خواهد بود.
تروما هایی که درمان نشده باقی میمانند، میتوانند تأثیرات طولانیمدت و عمیقی بر روان و جسم فرد بگذارند. وقتی که تروما مورد توجه و درمان قرار نگیرد، فرد ممکن است به طور مداوم با احساسات منفی مانند اضطراب و افسردگی دستوپنجه نرم کرده و حتی به خودکشی فکر کند. این مشکلات روانی میتواند عملکرد روزمره فرد را مختل کرده و تواناییهای او در برقراری روابط سالم و مؤثر با دیگران را کاهش دهد.
علاوه بر اثرات روانی، تروماهای درماننشده میتواند به مشکلات جسمانی نیز منجر شوند. استرس مزمن ناشی از تروما میتواند سیستم ایمنی بدن را ضعیف کرده و فرد را در برابر بیماریهای مختلف آسیبپذیر کند. اختلالات خواب، فشار خون بالا، مشکلات قلبی و حتی بیماریهای گوارشی میتوانند نتیجه تروماهای روانی درماننشده باشند. در واقع، همانطور که تحقیقات نشان دادهاند، ذهن و بدن به هم مرتبط هستند و مشکلات روانی مانند تروما میتوانند به طور مستقیم بر سلامت جسمی فرد تأثیر بگذارند، که این خود به چرخهای از مشکلات سلامتی منجر میشود که درمان آنها بدون مداخله تخصصی دشوار است.
در ایران، چرخه خشونت و سرکوبی که از زمان انقلاب ۱۳۵۷ رخ داده، جامعهای عمیقاً آسیبدیده ایجاد کرده است. این تروما بر توانایی اعتماد به نهادهای دولتی، مشارکت در زندگی مدنی و حمایت از اصلاحات دموکراتیک تأثیر میگذارد. این فضای ترس و سرکوب منجر به خودسانسوری، تفرقه اجتماعی و احساس فراگیر ناتوانی شده است. عناصری که همگی، موانع قابل توجهی برای ساختن یک جامعه دموکراتیک هستند.
این وضعیت نگرانکننده است زیرا از یک سو جامعهای داریم که نیازمند کمکهای روانی برای قربانیان است، اما این افراد با چالشهای زیادی مواجه هستند. از جمله این چالشها میتوان به عدم دسترسی به مراکز درمانی کافی که بهطور خاص به تروما و تأثیرات آن بر همسران، کودکان و خانوادهها میپردازند، اشاره کرد. نبود امکانات کافی و تخصصی در این زمینه، موجب تشدید مشکلات روانی و اجتماعی قربانیان و خانوادههای آنان شده و توانایی جامعه در مدیریت و درمان این تروماها را بهشدت محدود میکند.
برای زنان در ایران، تروماهای ناشی از سرکوبهای دولتی و تبعیضهای جنسیتی، بهویژه در زمینههای آموزشی و شغلی، تأثیرات قابل توجهی داشته است. سیاستهای سرکوبگرانه بهطور خاص بر زنان تأثیرات منفی گستردهای داشته است. نابرابری در برخورداری از تحصیلات عالی و فرصتهای شغلی، بهویژه برای زنان اقلیتها، موجب کاهش فرصتهای اقتصادی و افزایش فقر شده است. همچنین، قوانین محدودکنندهای که بر زنان اعمال میشود، از جمله محدودیت در سفر بدون اجازه شوهر یا ولی، و حجاب اجباری، به تشدید تروماهای روانی و اجتماعی در میان زنان انجامیده است. این قوانین، که بهطور سیستماتیک آزادیهای فردی زنان را محدود میکنند، باعث ایجاد فضای یأس و بیاعتمادی در میان آنان شده و مانع از مشارکت فعال آنها در فرآیندهای اجتماعی و سیاسی میشود.
حجاب اجباری، بهعنوان یکی از بارزترین نمادهای سرکوب جنسیتی، نه تنها محدودیتهای فیزیکی بر زنان اعمال میکند بلکه تأثیرات روانی و اجتماعی عمیقی نیز دارد. این سیاست، زنان را از ابتداییترین حقوق خود، یعنی حق انتخاب در پوشش، محروم میکند و به ابزاری برای کنترل و سرکوب آنها تبدیل شده است. در نتیجه، سرکوب آموزشی، تبعیضهای جنسیتی و محدودیتهای قانونی مانند حجاب اجباری و محدودیتهای سفر، بهویژه برای زنان بهعنوان نیمی از جمعیت جامعه، بهعنوان محرکی برای نابرابریهای گستردهتر جنسیتی و اجتماعی عمل کرده و مانع از ایجاد یک جامعه عادلانه و برابر میشود.
فرسایش اعتماد به نهادها
فرسایش اعتماد به نهادها یکی از مهمترین پیامدهای تروما در یک جامعه است. اعتماد یک عنصر اساسی دموکراسی است، زیرا به شهروندان اجازه میدهد با فرآیندهای سیاسی درگیر شوند، در حکمرانی مشارکت کنند و رهبران خود را پاسخگو نگه دارند. در ایران، اعتماد به نهادهای دولتی بارها به دلیل استفاده دولت از خشونت و سرکوب، تضعیف شده است.
به عنوان مثال، در طول اعتراضات پس از انتخابات بحثبرانگیز ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸، که در آن محمود احمدینژاد با ۶۳ درصد آرا برنده اعلام شد، برغم گزارشهای متعدد از بینظمیها و تقلب در انتخابات، دولت ایران با سرکوبهای شدید به اعتراضات پاسخ داد. این واکنش شدید، که شامل دستگیری، شکنجه و حتی کشتن معترضان بود، فضایی از ترس و بیاعتمادی ایجاد کرد و به تدریج باعث شد که جنبش سبز، که ابتدا بهعنوان حرکتی پرقدرت برای دموکراسی آغاز شده بود، به یک حرکت مرده و بیاثر تبدیل شود. همانطور که هومن مجد (2010) اشاره میکند: «سرکوب خشونتآمیز اعتراضات ۱۳۸۸ هرگونه اعتماد باقیمانده مردم به عدالت و شفافیت در فرآیند انتخاباتی ایران را از بین برد.» این تروماهای اجتماعی و روانی در کنار سرکوبهای مستمر، بهطور چشمگیری بر روحیه و مشارکت سیاسی جامعه تأثیر گذاشته و موجب شده که تلاشهای مردمی برای تغییر و اصلاح، با موانع روانی و اجتماعی جدی مواجه شود.»
این بیاعتمادی با واکنش دولت به اعتراضات گسترده سال ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ علیه بیعدالتی اقتصادی بیشتر شد، جایی که بار دیگر خشونت دولتی برای سرکوب نارضایتیها به کار گرفته شد. ناکامی مکرر رژیم در پاسخ به مطالبات شهروندان از طریق روشهای مسالمتآمیز، همراه با تکیه بر خشونت و سرکوب، منجر به احساس گستردهای از یأس و ناامیدی از نظام سیاسی شده است. بدون اعتماد به نهادها، شهروندان کمتر به شرکت در فرایندهای دموکراتیک مانند رأیگیری، مشارکت در جامعه مدنی، یا حمایت از حقوق خود تمایل دارند و این امر چشمانداز تغییر دموکراتیک را تضعیف میکند.
تفرقه اجتماعی و واگرایی
استراتژی تقسیم به معنای ایجاد تفرقه و جدایی در میان گروهها یا افراد به منظور کاهش قدرت و نفوذ آنها و تسهیل کنترل و مدیریت است. دولت به طور سیستماتیک گروههای قومی، مذهبی و سیاسی را به حاشیه رانده و شکافهای عمیقی در جامعه ایجاد کرده است. این حاشیهنشینی در برخورد دولت با اقلیتهای قومی مانند کردها و بلوچها و اقلیتهای مذهبی مانند بهاییان که با تبعیض و سرکوب سیستماتیک مواجه شدهاند، مشهود است.
علاوه بر این، دولت به طور فعال، هر رسانهای که روایت حکومت را به چالش میکشد یا خواستار اصلاحات میشود، را سرکوب کرده است. حکومت از بحث و تبادل نظر آزاد جلوگیری میکند، که عناصر حیاتی یک جامعه دموکراتیک هستند. نتیجه، جامعهای است که گروههای مختلف با بیاعتمادی به یکدیگر مینگرند و کمتر احتمال دارد که برای ایجاد تغییرات دموکراتیک با یکدیگر متحد شوند. همانطور که آرش داوری (2017) بیان میکند: «اپوزیسیون تقسیمشده یکی از بزرگترین موانع برای تحول دموکراتیک است، زیرا مانع از تشکیل جبههای متحد علیه حکومت اقتدارگرا میشود.»
خاموش کردن و خودسانسوری
فرهنگ ترس و خودسانسوری یکی دیگر از موانع مهم دموکراسی در جامعهای آسیبدیده است. استفاده دولت ایران از خشونت و سرکوب برای خاموش کردن مخالفان، فضایی ایجاد کرده که شهروندان از ابراز مخالفت با رژیم یا مطالبه حقوق خود هراس دارند. سرکوب خشونتآمیز اعتراضات پس از مرگ مهسا امینی نمونهای جدید از این موضوع است. تا ۲۴ شهریور ۱۴۰۲، دستکم ۵۵۱ نفر، از جمله ۶۸ کودک، بر اثر مداخله دولت در اعتراضات کشته شدند و بیشتر از ۱۹۲۶۲ نفر در ۱۳۴ شهر و ۱۳۲ دانشگاه بازداشت شدند. این سرکوبها به تقویت فرهنگ ترس و سکوت منجر شده و تلاشهای جامعه برای ایجاد تغییرات دموکراتیک را به شدت محدود کرده است.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» که پس از مرگ مهسا امینی در شهریور ۱۴۰۱ آغاز شد، نشاندهنده رهبری و شجاعت زنان ایرانی در مبارزه برای حقوق بشر و آزادیهای مدنی است. زنان ایرانی با ایستادگی در برابر حجاب اجباری و سایر تبعیضها، این جنبش را به یک نماد جهانی تبدیل کردند. آنها نه تنها در داخل ایران به طور فعال در اعتراضات شرکت کردند، بلکه با الهام بخشیدن به زنان در سراسر جهان، موجی از همبستگی بینالمللی ایجاد کردند. این جنبش، با وجود سرکوبهای شدید، به مقاومت در برابر ظلم و تلاش برای ایجاد تغییرات اجتماعی و سیاسی ادامه میدهد و به نمادی جهانی برای مبارزه علیه نابرابری و سرکوب تبدیل شده است.
ترس فراگیر از برخورد تلافیجویانهی حکومت منجر به خودسانسوری گسترده شده، به طوری که مردم از بیان دیدگاههای خود به صورت علنی یا شرکت در فعالیتهای سیاسی خودداری میکنند. این خودسانسوری مانع از تبادل آزاد ایدهها و بحث میشود که برای یک دموکراسی سالم ضروری است. طبق گفته محمود منشیپوری (2016)، «ترس از پیامدهای شدید، بسیاری از ایرانیان را مجبور به خودسانسوری کرده و مانع رشد یک جامعه مدنی پویا و گفتمان دموکراتیک شده است».
سرکوب جنبش «زن، زندگی، آزادی»، نمونهای بارز از اعمال خشونت و سرکوب، و تولید نسل جدیدی از ایرانیان تروماتیزه شده است. بازداشتهای گسترده نوجوانان و جوانان، تجاوز و قتل در طول این اعتراضات، یک نسل جدید را به دچار ترسی دائمی و عمیق کرده است. این سرکوبها نه تنها حقوق اساسی آنان را نادیده گرفته، بلکه آنها را به قربانیان جدیدی از تروماهای اجتماعی و روانی تبدیل کرده، و جامعهای از جوانان ترسیده و آسیبدیده به جا گذاشته که باید با آثار طولانیمدت این خشونتها دستوپنجه نرم کنند.
موانع روانی در برابر اقدام جمعی
تروما میتواند مانع روانی برای اقدام جمعی ایجاد کند، که یکی دیگر از مؤلفههای مهم دموکراسی است. هنگامی که مردم دچار تروما میشوند، اغلب احساس درماندگی، ترس و قطع ارتباط را تجربه میکنند که میتواند مانع از سازماندهی و مشارکت در اقدام سیاسی جمعی شود. در ایران، دههها سرکوب، خشونت و تروما به احساس ناتوانی در میان شهروندان دامن زده است.
این حس درماندگی در جریان اعتراضات ۱۳۹۶-۱۳۹۸ که خواستار عدالت اقتصادی بهتر بودند، مشهود بود اما اعتراضات منجر به تغییرات سیاسی قابلتوجهی نشد. واکنش وحشیانه دولت، بازداشتها، خشونت و ارعاب، فضایی ایجاد کرد که در آن مردم احساس میکردند هر تلاشی برای به چالش کشیدن رژیم با پیامدهای شدیدی مواجه خواهد شد. همانطور که نیل جی. اسملسر (2004) مینویسد: «موانع روانی ناشی از تروما، مانند ترس و ناامیدی، موانع قابلتوجهی برای اقدام سیاسی جمعی هستند.»
تقویت کنترل استبدادی
تروما و ترس ابزارهایی هستند که رژیمهای استبدادی اغلب برای حفظ کنترل از آنها استفاده میکنند. در ایران، رژیم از خشونت و سرکوب برای ایجاد فضایی از ترس که هرگونه مخالفت و مشارکت سیاسی را دلسرد میکند، استفاده کرده است. با ایجاد حس ناامنی و عدم اطمینان، دولت اطمینان میدهد که شهروندان بیشتر به بقا متمرکز شوند تا به چالش کشیدن وضعیت موجود.
مثال دیگر حمله به سفارت عربستان سعودی در تهران در ۱۲ دیماه ۱۳۹۴ پس از اعدام شیخ نمر النمر، روحانی شیعه، توسط عربستان سعودی است. این حادثه نشاندهنده استفاده رژیم از ناسیونالیسم تهاجمی و تحریک احساسات مذهبی بهعنوان ابزارهایی برای منحرف کردن افکار عمومی از شکستهای داخلی و تقویت سلطه آن است. همانطور که گلکار (2015) اشاره میکند، «رژیمهای استبدادی اغلب از تروما و ترس به عنوان ابزارهایی برای تقویت کنترل خود استفاده میکنند و مخالفان را از متحد شدن و به چالش کشیدن حکومت خود بازمیدارند.»
راهکارهای غلبه بر تروما و حمایت از دموکراسی
غلبه بر تروما و ارتقای دموکراسی در ایران نیازمند رویکردی چندجانبه است که به زخمهای عمیق اجتماعی و روانی رسیدگی کند. برخی از این راهکارها عبارتند از:
حقیقتیابی
ایجاد کمیسیونهای حقیقتیابی برای رسیدگی به بیعدالتیهای گذشته و کمک به بهبود زخمهای جمعی؛
حمایت روانی و اجتماعی
ارائه حمایتهای روانی و اجتماعی برای قربانیان خشونت و سرکوب، و همچنین ارائه برنامههایی برای بهبود سلامت روانی در سراسر جامعه؛
آموزش مدنی و افزایش آگاهی
تقویت آموزش مدنی برای توانمندسازی شهروندان و افزایش آگاهی از حقوق و مسئولیتهای دموکراتیک؛
جنبشهای فراگیر و چندصدایی
تشویق به ایجاد جنبشهای دموکراتیک فراگیر که گروههای مختلف جامعه، از جمله اقلیتها، زنان و جوانان را دربرگیرد؛
همبستگی بینالمللی
جامعه جهانی میتواند با اعمال فشار دیپلماتیک بر رژیم، حمایت از رسانههای مستقل و سازمانهای جامعه مدنی و ارائه پناهندگی و حمایت از مخالفان و فعالان، نقش مهمی در حمایت از دموکراسی و حقوق بشر در جوامع آسیبدیدهای مانند ایران ایفا کند. همانطور که شیرین عبادی (2016) استدلال میکند، «ایران زمانی به سوی دموکراسی حرکت خواهد کرد که مردم آن با ترسهای خود روبرو شوند، زخمهایشان را درمان کنند و جبههای متحد برای عدالت و آزادی ایجاد کنند».
مسیر رسیدن به دموکراسی در ایران با چالشهای زیادی ، بهویژه به دلیل تروما جمعی ناشی از دههها خشونت، سرکوب و حاکمیت استبدادی، مواجه است. زخمهای روانی ناشی از اعدامهای دستهجمعی، جنگها، پاکسازیهای سیاسی، دستگیریهای گسترده و سرکوب اعتراضات منجر به ایجاد جامعهای متفرق، ترسیده و بیاعتماد به نهادها شده است. برای غلبه بر این موانع، ضروری است که به تروماهای ریشهدار از طریق حقیقتیابی، حمایتهای روانی و اجتماعی، آموزش مدنی، جنبشهای فراگیر و همبستگی بینالمللی پرداخته شود. تنها با به رسمیت شناختن و درمان این زخمهاست که جامعه ایرانی میتواند به آیندهای دموکراتیک دست یابد که در آن همه شهروندان آزادانه در شکلگیری دولت و جامعه خود مشارکت داشته باشند.
منابع
- Al-Ali, N., & Pratt, N. (2009). What Kind of Liberation?: Women and the Occupation of Iraq. University of California Press.
- Anderson, L. (2013). The State and Social Transformation in Tunisia and Libya. Princeton University Press.
- Dabashi, H. (2011). Iran, the Green Movement and the USA: The Fox and the Paradox. Zed Books.
- Davari, A. (2017). “The Political Afterlife of Iran’s 1979 Revolution.” Middle East Report.
- Ebadi, S. (2016). Until We Are Free: My Fight for Human Rights in Iran. Random House.
- Golkar, S. (2015). Captive Society: The Basij Militia and Social Control in Iran. Columbia University Press.
- Haggard, S., & Kaufman, R. (2016). Dictators and Democrats: Masses, Elites, and Regime Change. Princeton University Press.
- Hayner, P. (2002). Unspeakable Truths: Transitional Justice and the Challenge of Truth Commissions. Routledge.
- Human Rights Watch. (2019). “Iran: Systematic Repression of Dissent.”
- Kamrava, M. (2021). A Concise History of Revolution. Cambridge University Press.
- Majd, H. (2010). The Ayatollah Begs to Differ: The Paradox of Modern Iran. Anchor Books.
- Monshipouri, M. (2016). Inside the Islamic Republic: Social Change in Post-Khomeini Iran. Oxford University Press.
- Smelser, N. J. (2004). Psychological Trauma and Cultural Trauma. University of California Press.
- WHO (World Health Organization). (2005). “Mental Health and Psychosocial Support in Post-Conflict Situations.”
کامران اشتری هنرمند، پژوهشگر و مدافع حقوق بشر است که به بررسی تأثیرات سرکوب سیستماتیک و تروما جمعی پرداخته است. به عنوان یکی از قربانیان جمهوری اسلامی ایران (ج.ا.ا)، کامران اشتری تجربه شخصی خود را با تحقیقات علمی در زمینه تروما و تاثیرات روانی و اجتماعی آن ترکیب کرده است. پژوهشهای او بر این تمرکز دارد که چگونه رژیمهای استبدادی آسیبهای روانی وارد میکنند و مسیرهای دموکراتیک را مسدود میکنند. از طریق آثار هنری و تحقیقات خود، کامران اشتری به تحلیل تاثیرات عمیق خشونت سیاسی بر فرد و جامعه پرداخته و به دنبال ارتقای حقوق بشر و بهبودی در شرایط سرکوب شدید است.