عرصه سوم-حمید مافی: مدارس ایران چه آموزهای برای دانشآموزان دارند؟ یک دانشآموز پس از پایان تحصیلات دوره دبیرستان خود چه میزان مهارتهای زندگی فردی و اجتماعی را آموخته است؟ آیا نظام آموزشی ایران محلی برای تمرین کار جمعی و تربیت شهروند مسئول است و میتوان انتظار داشت که دانشآموزان پس از فراغت از تحصیل، توانایی کار جمعی و مشارکت در گروههای اجتماعی را داشته باشند؟ پاسخ به این پرسشها حداقل در دو دهه گذشته به یکی از دغدغههای اصلی فعالان مدنی و کارشناسان آموزشی ایران تبدیل شده است. وزارت آموزش و پرورش به عنوان متولی آموزش در ایران نیز بارها نظام تحصیلی، شیوه تدریس و حتی محتوای کتابهای درسی را تغییر داده است تا شاید بتواند امکان آموزش بهتر و هدفمند را فراهم کند. اما آیا توفیقی در این راه به دست آورده است؟
نظام آموزشی ایدئولوژیک
همه ما تجربه تحصیل در مدارس ایران را داریم. مدارسی که از همان نخستین سال آموزش ایدئولوژیک به دانشآموزان را در دستور کار قرار دادهاند. در سالهای گذشته این آموزشهای ایدئولوژیک به دوران پیشدبستانی نیز رسیده است. ناصر فکوهی جامعه شناس ایرانی در باره نظام آموزشی گفته است:” نظامهای آموزشی به دنبال انتقال ایدئولوژیک و نهادینه کردن گفتمانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی از پیش تعیین شدهای هستند که ضامنی باشند برای تداوم نظامهای سیاسی، غافل از آنکه نظامهای سیاسی خود ناشی از نظامهای اجتماعی هستند و بنابراین نمیتوانند منشاء خود را دگرگون کنند. هم از این رو نظامهای آموزش رسمی به نظر من به صورت بسیار گستردهای غیر کارا و دچار خود شیفتگی ناشی از گفتمانهای رسمی خود هستند.”
نگاهی به محتوای کتب آموزشی مدارس ایران در حوزه علوم انسانی تاکید بر آموزش گفتمانهای رسمی را نشان میدهد. در مدارس ایران ایدئولوژی رسمی حاکمیت در کتابهای درسی گنجانده شده است و طرح پرسش در باره این آموزهها به صورت عموم پاسخ نمیگیرد. معلمان تلاش میکنند تا تنها آنچه که در کتب درسی آمده را به دانشآموزان انتقال دهند و دانشآموزان نیز به دنبال حفظ کردن محتویات کتب درسی میروند تا در نهایت نمره قبولی را بگیرند.
بر اساس یافتههای یک پژوهش که به شیوه تحلیل محتوا بر روی کتب درسی دوره پیشدانشگاهی در ایران صورت گرفته است، در دروس مرتبط با علوم انسانی میزان ارجاع به قرآن به عنوان کتاب دینی 549 مورد بوده است. اگر چه بخش زیادی از این ارجاع در کتاب درسی دین و زندگی صورت گرفته اما در ادبیات فارسی، فلسفه و تاریخ شناسی نیز میتوان نشانههایی از آموزش ایدئولوژیک و مذهبی را دید. این در حالی است که قرآن به عنوان یک واحد درسی مجزا از سایر دروس تدریس میشود. ( اصل مقاله را میتوانید در اینجا ببینید.)
یک پژوهش دیگر که محتوای کتاب تعلیمات اجتماعی دوره راهنمایی در مدارس ایران را بررسی کرده است، نشان میدهد که محتوای کتابهای آموزشی تعلیمات اجتماعی این دوره بیشتر بر شهروند قانونمدار تاکید دارند. بر اساس یافتههای این بررسی 45.5 درصد آموزشهای رسمی کتاب تعلیمات اجتماعی در باره شهروند قانونمدار یا شهروند حداقلی و مطیع است. سهم آموزههای شهروند مشارکتی در مجموع 36 درصد و شهروند انتقادی 19 درصد بوده است.
نتایج این پژوهش تائیدی است بر این گفته ناصر فکوهی در باره نظام آموزشی ایران: “نظامهای آموزشی از کودکان و نوجوانان “اطاعت” و “سر به زیری” و “آموختن” آنچه به آنها آموزش داده میشود را میخواهند.”
علی زمانیان، کارشناس آموزش هم در نقد آموزش و پرورش در ایران، عدم آموزش تفکر و تاکید بر حفظیات را از مشکلات اصلی دانشته است: “در این فرایند دانشآموز تنها تلاش میکند بدون هیچگونه کوششی برای تعقل در باره محتویات کتابهای درسی، آن را حفظ کند و در نهایت نیز هنگام امتحان نمره قبولی را به دست آورد. نظام آموزشی ایران تمرین سلطه و عدم تفکر انتقادی و طرح پرسش است. روابط معلم و شاگرد روابط مراد و مریدی است. دانشآموز در مقابل معلم سکوت میکند، گوش میکند و حفظ میکند تا درست جواب بدهد.”
کار جمعی، فراموش شده اصلی آموزش در ایران
نظام آموزشی ایران فرد محور است. تاکید فراوانی بر نمره قبولی بدون کار گروهی دارد. نتیجه چنین فرایندی، مدرک سالاری یا مدرکمحوری در سیستم آموزشی ایران بوده است. فرایندی که یک دانشآموز از مرحله ورود به مدرسه تا پایان تحصیلات تکمیلی طی میکند، کاملا فردی و بدون احساس نیاز به دیگری است.
اگر چه در دهه هشتاد خورشیدی شوراهای دانشآموزی به عنوان یک نهاد صنفی تشکیل شدند. اما این شوراها نیز بدون حمایت و زمینهسازیهای لازم نه اختیار ویژهای دارد و نه توانایی تصمیمگیری و تصمیم سازی در مدرسه را. انجمنهای اسلامی مدارس نیز به عنوان تنها تشکلی که در مدارس اجازه فعالیت دارند، ابزاری برای آموزههای ایدئولوژیک و در اختیار معاونت پرورشی مدارس هستند.
سعید پیوندی از کارشناسان نظام آموزشی ایران در نقد نظام آموزشی ایران نوشته است:” نظام آموزشی ایران جامعه مدنی را در مقابل جامعه اسلامی قرار میدهد. کتابهای درسی با اشاره به حکايات تاريخی و افسانههايی که بار اخلاقی دارند، میکوشند تا فرهنگ «رهبری»، «کار جمعی» و «اتحاد» را ارزشهای بديهی جلوه دهند. در کتاب تعليمات اجتماعی سال اول راهنمايی در درس مربوط به «گروه» از «مشورت با اعضا»، «احساس مسؤوليت در کار گروهی»، «همکاری»، «رعايت نظم» و «پيروی از دستورات رهبر گروه» بهعنوان ضروريات فعاليت گروهی نام برده میشود.
در کتابهای درسی همه جا بر ضرورت وحدت و جمع و منافع گروه تکيه میشود و در واقع چنین وابستگی و همبستگی گروهی ارزشی کلیدی به شمار میرود. در مقابل، تفرّد و تکثر در آرا و ارزشهای افراد میتواند به تفرقه، جدایی، چند دستگی بيانجامد ضدارزش و ناهنجار قلمداد میشود. فرديتِ کنشگر اجتماعی بيشتر به معنای خودخواهی و خودپسندی تفسیر میشود و فرد به عنوان بازيگر يا کنشگراجتماعی کمتر مورد توجه قرار میگيرد.”
نهادهای جامعه مدنی و آموزش مدنی
واقعیت آن است که نظام آموزشی رسمی تنها بخشی از فرایند آموزشی شهروندان است. تقابل نهادهای حکومتی با سازمانهای غیردولتی و فرهنگسراها در دهه گذشته نیز به خاطر نقش این نهادها در تقویت آموزههای خارج از چهارچوب نظام آموزش رسمی است.
سازمانهای غیردولتی محلی برای تمرین کار جمعی و مشارکت گروهی در فرایند تصمیم سازی و اجرایی است. ساختار این سازمانها دموکراتیک است و محلی است برای تمرین مدارا و دگرپذیری. برای همین شاید یکی از ضرورتهای پیشروی سازمانهای غیردولتی، مساله آموزشهای شهروندی است. شکلگیری مدارس غیردولتی که کارویژهای غیر از آموزش بر اساس نظام آموزههای نظام آموزش رسمی دارند، میبایست به عنوان یک اولویت مورد توجه فعالان سازمانهای غیردولتی قرار گیرد.
نهادهای غیردولتی میبایست یکی از اهداف اصلی خود را تربیت یک نسل کنشگرِ دموکراتیکِ مداراجو و مشارکتپذیر در نظر بگیرند و با استفاده از امکانات و ظرفیتهای موجود در جامعه برای پیشبرد این هدف بکوشند. آنچه که مدرسه افروز انجام میدهد نمونهای از اقداماتی است که سازمانهای غیردولتی برای رسیدن به این هدف میتوانند پیشه کنند.