بخش دوم
عرصه سوم- النا کاوانی: جنبش سبز 4 سال پس از اعتراضات سال 88، عنوان مجموعه گزارشی از تازه ترین شماره نشریه تخصصی “بنیاد هیفوس” است که در چهارچوب برنامه تحقیقاتی این بنیاد، به گردآوری و انتشار دانش بومی در زمینه جوامع مدنی برای جوامع مدنی در آسیای غربی، خاورمیانه و شمال آفریقا می پردازد.
این گزارش که در مقطع پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری منتشر شده است، سه پرسش اساسی را مطرح کرده است. جامعه مدنی چه نقشی را در جنبش سبز ایفا کرده است؟ جنبش چه انتظاراتی را باید برآورده سازد و چه چالشهایی در پیش رو آن قرار دارد؟ عرصه سوم جهت معرفی این منبع پژوهشی، پس از تلخیص بخشهای مهم آن، برگردان متن خلاصه آن را در دو نوبت منتشر می کند. اکنون پس از انتشار بخش اول، بخش دوم گزارش از نظر شما می گذرد.
“از کدام زاویه رفتارغیرخشونت آمیز یک ارزش مطلق است؟ آیا جنبش سبز ایرانی می تواند با توسل به اصل دفاع از خویش به دست به خشونت بزند و همچنان خود را یک جنبش مسالمت آمیز بداند؟
عمار ملکی ازتجارب خویش در یک پژوهش تطبیقی در دانشگاه تیل بورخ استفاده کرده است تا نقش راهبردی خشونت و عدم خشونت را در مراحل مختلفی از جنبش سبز بررسی کند. بحث ملکی اشاره به معنا و مرز ایستادگی غیر خشونت آمیز چهره هایی چون گاندی، ماندلا، لوترکینگ و اخیرا دیوید تورو است.
هر چند از دید این محقق باید از انکار مطلق خشونت در رفتارهای اجتماعی پرهیز کرد. همچنین از یک سو باید میان ارزشهای مختلف بدست آمده با خشونت در سراسر مرحله گذار تفاوت قائل شد. ارتباط میان خشونت و مقاومت مدنی بیشتر مربوط به پرهیز از خشونتهای پس از پیروزی است تا خشونتهایی که پیش از به پیروزی رسیدن جنبش رخ می دهد. از سوی دیگر مردم نمی توانند نسبت به خشونتی که نسبت به آنان اعمال می شود بی تفاوت باشند. مقاومت مدنی از خشونت اجتناب می کند اما هرگز از آن نمی گریزد و اگر غیر از این بود هرگز از آن مقاومت یاد نمی شد.
ملکی سپس به استراتژی مبهم جنبش سبز در این زمینه اشاره می کند. جنبش سبز به عنوان یک جنبش خودجوش و ناهمگن، سیر تکاملی خود را از یک موج انتخاباتی به یک جنبش مدنی به سرعت طی کرد. رویکرد این جنبش با رویکرد دولت اصلاح طلب قبلی که از تظاهرات و رویارویی خیابانی اجتناب می کرد متفاوت بود و رهبران این جنبش به اعتراضات خیابانی پیوستند.
به گفته ملکی، پرهیز از خشونت بیشتر یک عمل تکنیکی و غریزی بود بجای آن که یک اصل باشد و این به معنای کاسته شدن از ارزشهای جنبش سبز در پرهیز از رویه های خشونت آمیز نیست. با این حال ملکی چنین نتیجه گیری می کند که اگر قواعد مقاومت مدنی تنظیم شده باشند، امکان پیش گیری از خشونتهایی که پس از پیروزی به وقوع می پیوندد وجود دارد.
شروین نکویی مسیر گذار ایران به دموکراسی را از انقلاب مشروطه تا انتخابات اخیر ارزیابی کرده است. به گفته وی هر چند یک قرن مبارزه برای دمکراسی که بارها به تغییر حکومتها نیز انجامیده است دموکراسی را در ایران محقق نساخته است اما باعث تغییرات زیر بنایی در فرآیند نوسازی و توسعه تدریجی در نظام درآمدی و آموزش و پرورش شده است.
بر اساس گفته نویسنده و سردبیر این نشریه، مردم مظهر قدرت در قانون اساسی برآمده از انقلاب اسلامی هستند. ایران در حال نوسازی است و شهروند ایرانی از زیر سلطه رها شده است. نوع مبارزه، شعارها و نوع دیکتاتوری که در مقابل اعتراضات مردم قرار گرفته است همگی نشان می دهد که مدرنیزاسیون و رهایی فرآیندی در حال پیشرفت، هرچند با آزمون و خطا است. از رو مبارزات جامعه مدنی ایران در قالب جنبش سبز نیز مشمول این قاعده می شود. ایرانیان همیشه تبعات قیام علیه یک نظام سیاسی را در ذهن خویش مرور می کنند. با این حال این سئوال همواره مطرح است که آیا ایرانیان قادرند یک نظام سیاسی دیگر را سرنگون کنند؟
پرسش اساسی این شهروندان این است که به فرض عوض کردن نظام، آیا آنان قادر به جلوگیری از یک حاکمیت یک مستبد دیگر خواهند بود که رفتارهای خشونت آمیزی مشابه آنچه در سال 88 روی داد را اعمال نکند.
بخش پایانی این گزارش مصاحبه با سهراب رزاقی است که توسط یک مهدی اورند، روزنامه نگار صورت گرفته است. رزاقی که در حال حاضر در “مدرسه عرصه سوم” به فعالیت پژوهشی می پردازد، درک عمیق خویش از جامعه مدنی ایران را در ارتباط با جنبش سبز به اشتراک گذاشته و به کاستی های ساختاری موجود در این جنبش در مسیر دمکراسی پرداخته است.
رزاقی دریافته است که به دلیل مشکل ناهمگونی در جامعه مدنی ایران، جنبش سبز کل جامعه مدنی را در بر نگرفته است… طبقه متوسط در ایران قادر نبوده است در مرکز ثقل نهادهای مدنی، گروهها و نیروهای اجتماعی قرار گیرد. با توجه به سابقه استبداد و ظلم و ستم، نیروهای دموکراتیک ایران قادر به ایجاد یک جامعه مدنی قوی و قدرتمند نبوده اند. در نتیجه، جامعه مدنی هنوز فاقد آگاهی در مورد نقش خود، مسئولیت ها و ظرفیت در رهبری پروسه گذار ایران به یک دموکراسی پایدار بوده است. رزاقی می گوید:” مسئله اساسی این است که ایده جامعه مدنی به عنوان یک پروژه اجتماعی هنوز از سوی نیروهای اجتماعی و روشنفکران دیده نشده است.”
به باور وی برای توانمندسازی رهبران و فعالان جنبش باید یک استراتژی بلند مدت ترسیم شود.” من فکر می کنم رهبران و فعالان باید دستورکار خویش را با ایجاد یک برنامه حداقلی و حداکثری وسیع تر دهند و در طی یک برنامه حداقلی آنان باید فشار آورند تا خودکامگی از جامعه بر چیده شود. به گفته رزاقی اگرچه جامعه مدنی در این سالیان ضربات سختی را متحمل شد اما این ضربات باعث استحکام بیشتر این جامعه شده است. در طی این چهار سال تجربه، جامعه مدنی اهمیت برنامه ریزی پایدار، توانایی رهبری، برقراری ارتباط موثر با تمام بازیگران و آگاهی واقع بینانه از قدرت دولت را به خوبی آموخته است. از این رو باید گفت همواره فرصتی برای جامعه مدنی در جوامع بسته و غیر دموکراتیک وجود دارد که در این میان نقش فعالان مدنی بسیار مهم است.