آنها پرسر و صدا هستند و همه جا حضوردارند. بسیاری با سرهای نیمه تراشیده، موهای درهم تنیده و با سگهای دورگه ای که پارس میکنند. اما هنوز هم این شبکههای همکاری هم چنان برای مقامات دولتی ناشناخته مانده و در طول سی سال هنوز موفق نشدهاند که آنها را حذف و ریشهکن کنند. چگونه است که این گروه از کنشگران بینظم و ترتیب محیط زیستی (معروف به مبارزان محیط زیست eco-warriors) توانسته اند از تلاشهای متعدد پلیس برای نفوذ در شبکه های خود و براندازیشان جلوگیری کنند.
شبکه نامرئی کنشگران اجتماعی در بریتانیا
من دراین مقاله توضیح خواهم داد که شبکه غیرقابل رویت کنشگران محیط زیست در بریتانیا چگونه عمل میکند و هم به چه دلیل اینترنت که به عنوان یک سیستم تقویتی مؤثر است، هنوز نتوانسته جانشینی واقعی برای این شبکهها شود .
اجازه بدهید که قبل از آنکه وارد اصل مطلب شوم، به یک نکته منفی هم اشاره کنم. عرصه فعالیتهای کنشگری در انگلستان بدون خطا نیست. مانند اکثر جنبشهای اجتماعی هنوز راهی طولانی تا رسیدن به کمال درپیش دارد. بعضی وقتها تفرقه درمیان گروهها پیش میآید و آنها صدمه میبینند و حتی پیش میآید که بمیرند. اما کنشگران مصصماند که موارد عدم توافق و سدهای غیرقابل عبور را از سر راه بردارند. به این خاطر که معتقدند میتوان برای داشتن یک دنیای قابل زندگی جان خود را هم فدا کرد. شبکههای دیده نشدنی آنها مثل موارد مشابه نواقصی هم دارند. اما بهترین نوعی هم هستند که دربریتانیای امروز میتواند وجود داشته باشد. این امکان وجود دارد که مدل مشابهی از این روش مقاومت را بتوان با موفقیت در جاهای دیگری که دولت دیگر درخدمت مردم نیست، به کار گرفت.
در حالی که پلیس بریتانیا قادر به از بین بردن شبکههای این کنشگران نیست ، اغلب با بازداشت صدها نفر به مجازات و مرعوب کردن کسانی که قوانین غیر مسئولانه را زیر پا گذاشتهاند اقدام می کند.
فعالین اجتماعی در بریتانیا با تاکتیکهای پلیس در موارد اعمال فشار و زندانی شدن آشنایی دارند و قادر به بکارگیری روشهایی هستند که ضربات وارده را خنثی می کند. برطبق روال معمول تدابیر قانونی بازدارنده وضع شدهاند اما کنشگران تلاش میکنند تا با بازداشت شدن سبب دامن زدن به تبلیغات رسانه ای شوند و به این ترتیب علیه تدابیر موجود پیشدستی کنند.
آنها اعتقاد دارند که گذراندن وقت در یک سلول هزینه پرارزشی برای جلب توجه رسانهها و بازتاب فساد حقوقی دستگاه دولتی و حرص و آز شرکتهای تجاری است. هرچقدر آگاهی مردم بیشتر شود با مسائل کنشگران بیشتر همدردی خواهند کرد. مانند فردی به نام مارک کندی مامور مخفیایی که به شبکهای از کنشگران در ناتینگهام رخنه کرده بود. درمدت هفت سال او سعی کرد که یک پاتوق فعال را با پرونده سازی از کار بیاندازد. اما او بعد تغییر عقیده داد و به کنشگران پیوست و علیه شغلی که برایش حقوق میگرفت وارد عمل شد.
داستان کندی نشان داد که سعی نیروهای پلیس در نفوذ به جنبش برخلاف تلاشهای متعددشان به خاطر همبستگی و اتحاد میان کنشگران تقربیا بینتیجه است.
شبکه کاری آنها را نمیتوان تشخیص داد. کنشگران بر مبنای این فرض ضمنی اما مشترک عمل میکنند که برای هر کسی که بیش از یکماه با آنها زمانی را بسر برده باشد روشن خواهد بود که عملکردشان چگونه است.
اما این موضوع عملاً برای مقامات دولتی غیرقابل درک و فهم است. چرا که جزیی از قوانین نانوشته نافرمانی مدنی هستند و میتوانند دریک حوزه به نحوی متفاوت و گستردهتر عمل کند؛ مثلا صحبتی مانند:
«مرزها را دولت ها درست کرده اند و برای ما بیاهمیت اند، بنابراین ویزا مهم نیست و هرفردی که در این مورد مثل ما فکر کند با ما است.»
هنجارهای رفتاری ازفرهنگ و درک مشترک و یا از احساس صمیمیتی که افراد با هم دارند ناشی می شود، رفتارهایی که درحقیقت درمحدوده شرایط سخت زندگی و یا در مدتی که یک حرکت اعتراضی را سازمان میدهند به وجود می آیند.
نه ارباب و نه رهبر
رهبران واقعی درگروه مسئولیت دوگانه کنترل را بر عهده دارند تا اطمینان یابند که هیچ نظر و صدایی درمراحل تصمیم گیری نادیده گرفته نشده باشد.
هرکنشگر اجتماعی حامل این ارزشها و هنجارها است. این موضوع نیاز به رهبر را ازبین میبرد و هم مانع متوقف شدن حرکتهای اعتراضی می شود. معمولا وقتی که پلیسها وارد صحنه می شود، اغلب میپرسند چه کسی اینجا مسئول است و فعالین در جواب پاهایشان را به هم زنجیر میکنند و یا به سگهایشان اشاره می کنند، برای اینکه در واقع رهبری وجود ندارد. کنشگران هم چنین روی مسأله زن بودن یا مرد بودن و یا تفاوتهای دیگر برای رسیدن به تفاهم و کار برای هدف مشترک کار می کنند. فقدان رهبری برای زنده نگه داشتن جنبش خیلی مهم است.
اگر هر فعال اجتماعی با همتایش برابر باشد، سرکوبگران می باید برای از بین بردن جنبش هر فرد را نابود کنند. در بیشتر دوران انقلابی در تاریخ برای ایجاد وحدت میان گروهها وجود یک رهبری قوی موفقیت را تضمین کرده است. به این دلیل عینی اکنون به نظر نمیرسد که فقدان رهبری مهمترین عامل موفقیت شبکههای مقاومت باشد. اما این روشی است که برای دههها به آن عمل کردهاند. هرفرد باید حافظ اطلاعاتی باشد و هر کس باید درزمینه مهارتهای مفید انقلابی آموزش دیده باشد(توسط مربیانی که مهارتهایی را که یاد گرفتهاند و به دیگران هم آموزش میدهند). کنشگران میدانند که افراد تواناییهای مختلفی دارند و با هم متفاوتند. تخصصی کردن امورحتی در مواردی تا آخرین سطح ممکن، لازم است . هر متخصص مهارتهای جدید را آموزش خواهد داد تا جایی که همه بتوانند درآن زمینه به خوبی کار کنند.
مثلاً وقتی فردی که تخصص او هک کردن سیستم های کامپیوتری است، بیشتر وقتش را به کارحرفه ای اش اختصاص میدهد و نه به حفر تونل و یا رفتن به تظاهرات. با وجود این او هم میتواند شیوه حفر یک تونل، یا روشهای دفاعی مانند نحوه به کارگیری تاکتیکهای تظاهرات مثلا روش «بلاک بلوک: سرتا پا سیاه و غیرقابل تشخیص» را یاد بگیرد تا بتواند پلیس را فلج کند، پیش از آنکه او را گیر بیاندازند. بنابراین یک کنشگر ماهر همه چیز را یاد خواهد گرفت تا به دیگران بتواند یاد دهد و البته در بعضی از مهارتها هم تخصص بیشتری خواهد داشت.
دموکراسی جدید: ایجاد تفاهم به جای سلطه اکثریت
با این همه هنوز امکان رشد برای رهبران طبیعی یعنی مردمی که با استعداد و شخصیت یک رهبر خوب به دنیا آمدهاند هم در گروه وجود دارد. یک گروه فعال میتواند از چنین شخصیتی آموزش ببیند. فرق میان رهبر شدن و بهره گیری مؤثر از رهبران طبیعی، فقدان سلسله مراتب رایج در جریان کار است. این رهبران درجریان کار نمیتوانند خواهان رأی باشند(که درمیان کنشگران به استبداد اکثریت معروف است)، اما میتوانند به هر نحوی برای ایجاد توافق تلاش کنند. به نوعی که همه اعضا هم عقیده باشند. آنها میدانند که فقط وقتی فردی با موضوعی موافقت کند ،حاضر به ریسک کردن و گذشتن از آسایش و امنیت شخصی برای تحقق آن امر خواهد شد.
تصمیم گیری براساس توافق نیاز به رفتارهای تحکم آمیز را از طرف رهبران از بین میبرد زیرا هر فرد علیه آن رأی داده است. گاهی رسیدن به تصمیمات مبتنی بر توافق زمان می برد و امکان ضررهایی هم وجود دارد، اما کنشگران در بریتانیا فکر میکنند که این روش دموکراتیک ترین و درستترین شیوه واکنش دربرابر یک دولت بیش از حد غیردموکراتیک است.
رهبران واقعی درگروه مسئولیت دوگانه کنترل را بر عهده دارند تا اطمینان یابند که هیچ نظر و صدایی درمراحل تصمیم گیری نادیده گرفته نشده باشد.
اهمیت اعتماد
مهمترین ویژگی در دموکراسی های مبتنی بر توافق آنست که میزان اعتماد را بالا می برد. و بنابراین همکاری در شبکههای نامرئی را آسان می کند. اعتماد میان افراد لزوم رد وبدل کردن بیش از اندازه اطلاعات میان خودشان را تقلیل می دهد. کنشگران بر سر این موضوع توافق دارند که به خاطر حمایت از فعالان درمواجه با بازجویی و ارعاب پلیس گاه نیاز به تصمیم گیری و عمل فردی پیش می آید. اما آنها در اینگونه شرایط هم میتوانند هنوز از شبکهها استفاده کنند. توضیح دادن در مورد مسائل هم همیشه لازم نیست. مثلا وقتی کسی می پرسد: «چه کسی سه تا ژنراتور هفت صد وات دارد؟» ممکن است پاسخ این باشد: «من لورا را دیدم که چندتا ژنراتور از یک فستیوال با خودش برد.» بجای چون و چرا در این وضعیت فعالان اطمینان دارندکه برای آن تقاضا دلیلی وجود دارد و گرنه علتی برای این درخواست وجود نداشت. همکاری با افراد برای سازماندهی یک حرکت تنها راهی است که میتوان میزان اعتماد و قدرت تحمل کردن را در شرایط خیلی سخت سنجید. با یکدیگربودن نشان خواهد داد که افراد تا چه حد حاضر به فداکاری و حمایت از کسانی که با آن فعالیت درگیرند، هستند. اگر شما تنها به کسانی اعتماد داریدکه مدتی با آنها کار کردهایدو یا با آشنایان مطمئن دوستانتان همکاری موثر داشته اید، این شبکه کاری را می توان محکم و قابل اتکا دانست.
اینترنت هم باعث تقویت و هم تحکیم این مسئله است اما البته جای آن را نخواهد گرفت. زیرا شما نمیتوانید به افراد آنلاین صددرصد اعتماد کنید.ناشناس ماندن در اینترنت در بسیاری از موارد خوب است. اما نه برای کنشگران طرفدار محیط زیست که به نحو وسیعی به اجرای فعالیت اعتراضی وابسته اند. و همیشه به قدرت ابتکار و همبستگی نیار دارند. این شیوه با مواردی که ارتباط تنها آنلاینی است فرق دارد.
اینترنت جای خود را دارد
دولت ها و شرکت هایی که واقعاً اهمیتی به منافع مردم نمیدهند، میتوانند به آسانی فعالیتهای اینترنتی را زیر نظر بگیرند. بنابراین حتی مسائلی که در میان جمع مطرح میشوند اساساً محرمانه باید تلقی شود. برای مثال حتی یک ای میل آدرس امن هم از چشم آنها پنهان نمی ماند. دردنیایی که همه چیز به طریقی خرید و فروش می شود. تنها جای امن جایی است که چیزی برای تجارت عرضه نمی شود. سایتهای اکتیویستی از دسترس شرکتها خارج اند، زیرا هیچکس مثلا نمیتواند وقت طولانی صرف ردیابی اکو اکتیویسم بکند، بدون آنکه تحت تأثیر این گروهها قرار نگیرد.
نزدیکی افراد به یکدیگر پیش میآید، مثلاً به خاطر دل تنگی شدید ویا گاهی چهارده ساعت مکالمه روزمره برای اجرای یک حرکت اعتراضی هم طبیعی است.کنشگران تقریبا همه چیز را در مورد یکدیگر می دانند. درچنین شرایطی آسان است که فردی با انگیزههای مشکوک را متهم کرد. اما صحن تظاهرات تنها جایی است که دولتها و شرکتها نمیتوانند به آن نفوذ کرده و آنرا به زیر سلطه ببرند. در جایی که قوانین بر روی کاغذ نیامده اند، شبکههای اعتراضی خلق می شوند و رشد کنند.
درست نیست جنبشی مردمی مانند جنبش محیط زیست را که نیاز به ارتباط های رو در رو دارد، به یک شبکه اینترنتی تبدیل کنیم. منظورم البته این نیست که اینترنت جایی در فعالیتهای دموکراتیک مردم ندارد. برای کنشگران اجتماعی خیلی لازم و خوب است که مثلا برای شناخت یکدیگر و تبادل نظر جلسات آنلاینی ترتیب دهند. از همه مهمتر اینکه اینترنت بهترین مکان برای تقویت و ترویج ارزشهای فرهنگی کنشگری مدنی است.مثلا دربریتانیا فعالین محیط زیستی از رسانههای اجتماعی استفاده می کنند. اما فعالیتهای غیرقانونی را از این طریق علنی نمیکنند و رسانههای اجتماعی را برای پخش موزیک، طنز و حفظ تماس به کار می گیرند. این ارتباطات برای گسترش ارزشهای فرهنگی مهماند و هم چنین روابط عاطفی و دوستی درطول زمان پایدار می مانند. از سوی دیگر به حفظ گروههای غیر فعال هم کمک میکند تا اگر فرصتی برای حرکتی جدید فراهم آمد، با یاری رسانه اجتماعی بتوان آن را سازماندهی کرد.
نتیجهگیری
خلاصه نکات مطرح شده، مهمترین چیزی که بازار فعالان اجتماعی را در بریتانیا علیرغم دهه ها سرکوب حقوقی و سیاسی پررونق میکند، همانا شبکه نامرئی کنشگران و درک متقابل میان آنهاست که بربستر مناسبی رشد کرده است. بنابراین این نکات مهم اند:
۱) رد کردن آگاهانه رهبران و نداشتن رهبری درمرکزیت؛
۲) دموکراسی مبتنی بر ساختاری برابری خواهانه، توافقی و نه حکم اکثریت اعضا؛
۳) وقت گذاشتن برای ارتباط و خلق اعتماد،دوستی و عاطفه متقابل؛
۴) استفاده معقول از شبکههای آنلاین.
به نظر میرسد که این نکات درفرهنگ کنشگران بریتانیا درتقابل با اقدامات سرکوبگرانه تکامل یافته و دردنیا منتشر شده است. بدون شک این تجربیات واقعا وقتی حفظ میشود که با زمان و مکان خاص تطبیق داده شود تا با کمترین هزینه بهترین نتایج را بتوان یه دست آورد.
اگر من بخواهم به کسانی که در شرایط ویژه ای به کنشگری اجتماعی روی آوردهاند پندی بدهم، خواهم گفت که اول باید مخالفان و یا طرف مقابل را خوب شناخت و سپس حرکت را آغاز کرد. دوم آنکه به همان شیوه ای که فکر میکنی درخور توست زندگی کن و چند جملهای را بیاد بیاور که آلبر کاموی نویسنده در سال۱۹۴۲ در رمان معروفش «بیگانه» نوشت: «تنها راه مقابله با یک دنیای ناعادلانه آنست که به گونهای مطلق خودت را آزاد کنی زیرا که هستی تو تنها در عصیان خلاصه می شود.»
یاداشت:
مقاله پل لویس و راب اوانز
Activists Walk Free as Undercover Officer Prompts Collapse of Case در روزنامه گاردین دهم ژانویه ۲۰۱۱ چاپ شده است. و آنلاین هم دردسترس است.
– حضور در محل مورد نظر جایی برای تداوم حرکت است. در انگلستان کنشگران از تاکتیک حضور فیزیکی مدام استفاده می کنند.مثلا برای حفاظت منطقه ای از تخریب. مثال: در یک شرکت تولید انرژی، فضایی را برای نگهداری مواد خطرناک تعیین کردهاند یا منطقه ای با معادن باز از زغال سنگ سرطان زا. کنشگران محیط زیست این محل ها را اشغال کرده و آنجا را به جایی قابل سکونت تبدیل می کنند. و یا اشغال تونل ها و پناهگاهای زیرزمینی تا فعالین بتوانند برای مقاومت در برابر ساختن معادن در آنجا حضور داشته باشند.
– آوری اسلو Avery Oslo نویسنده این مقاله در سال ۲۰۰۴ تحقیقی میدانی و مردم شناسانه در مورد فرهنگ اعتراضی خیابانی در اسکاتلند انجام داد. برای این مطالعه او با کنشگران محیط زیستی چند سال در چهارمنطقه عملیاتی زندگی کرد( که دوتای آنها به اجبار پلیس بسته شدند ولی دوتای دیگر هنوز فعال اند). دراین مدت اسلو به همراه فعالین در عملیات و هم تظاهرات شرکت کرد و هم برای تکمیل اطلاعاتش به همراه آنها به مناطق دیگر بریتانیا سفر کرد. برای اطلاعات بیشتر میتوانید به سایت زیر مراجعه کنید.
یاداشت:
– مقاله پل لویس و راب اوانز
Activists Walk Free as Undercover Officer Prompts Collapse of Case
در روزنامه گاردین دهم ژانویه ۲۰۱۱ چاپ شده است. و آنلاین هم دردسترس است.
– حضور در محل مورد نظر جایی برای تداوم حرکت است. در انگلستان کنشگران از تاکتیک حضور فیزیکی مدام استفاده می کنند.مثلا برای حفاظت منطقه ای از تخریب. مثال: در یک شرکت تولید انرژی، فضایی را برای نگهداری مواد خطرناک تعیین کردهاند یا منطقه ای با معادن باز از زغال سنگ سرطان زا. کنشگران محیط زیست این محل ها را اشغال کرده و آنجا را به جایی قابل سکونت تبدیل می کنند. و یا اشغال تونل ها و پناهگاهای زیرزمینی تا فعالین بتوانند برای مقاومت در برابر ساختن معادن در آنجا حضور داشته باشند.
– آوری اسلو Avery Oslo نویسنده این مقاله در سال ۲۰۰۴ تحقیقی میدانی و مردم شناسانه در مورد فرهنگ اعتراضی خیابانی در اسکاتلند انجام داد. برای این مطالعه او با کنشگران محیط زیستی چند سال در چهارمنطقه عملیاتی زندگی کرد( که دوتای آنها به اجبار پلیس بسته شدند ولی دوتای دیگر هنوز فعال اند). دراین مدت اسلو به همراه فعالین در عملیات و هم تظاهرات شرکت کرد و هم برای تکمیل اطلاعاتش به همراه آنها به مناطق دیگر بریتانیا سفر کرد. برای اطلاعات بیشتر میتوانید به سایت زیر مراجعه کنید.
این نوشته در دسترس است به زبان: English